چكيده
انقلاب اسلامي ملت ايران به رهبري امام خميي(ره) تلاشي دوباره برای جهانی شدن اسلام و اغازي مجدد بر تمدن پرشكوه اسلامي است . اين انقلاب با ادبيات ويژه خود حامل اين پیام بود كه اگر دین بتواند در عرصه بینالمللی و بر نظام تصمیمگیری جهانی تأثیری شگرف گذارد نه تنها در قواعد رفتاری که در ساختارهای تعاملی نیز مؤثر خواهد بود. اين مقاله در صدد است تا ضمن بررسي علل و عوامل تحقق نظم نوین جهانی در كشورهاي اسلامي به نقش انقلاب اسلامي ايران به عنوان طليعه و راهبر نظم نوین جهانی نوين در جهان بپردازد
واژگان كليدي
انقلاب اسلامي، نظم نوین جهانی ،تمدن اسلامي،عوامل،تاثير
مقدمه
نظم نوین جهانی از جمله مباحثی است که از گذشتههای نسبتا دور یعنی حدود دو قرن پیش تا کنون مورد توجه انديشمندان واقع شده است، اگرچه در طول قرون گذشته نسبت به وضعيت امروزي با وجود تلاشهای بسیار،موفقیتهای ناچیزی به همراه داشته است. مي توان حرکت نظم نوین جهانی را خیزش اسلامی ناميد، پدیدهای عظیم و فراگیر است که حدود به صورت مستمر و پيوسته دو قرن از پیدایش آن میگذرد.در این دو قرن فراز و نشیبهای فراوان فراروی این حرکت بوده و با ضعف و قوتهایی همراه شده است.
نظم نوین جهانی در واقع جنبشی است اصلاحی که با شناخت واقعیتهای موجود در جامعه است كه در صحنههای علمی و عملی روز به روز تکامل یافته و تا به امروز ادامه یافته و در حال حاضر به عنوان یک واقعیت در صحنه سیاسی و اجتماعی جهان و دنیای بشریت نقش آفرینی میکند.
اگرچه این حرکت در ابتدا در مناطق جغرافیایی خاص و محدودی ظهور یافت ، در طول دهههای گذشته دامنه آن گسترده شده و به تدریج سراسر دنیای اسلام از شرق آسیا تا جنوب و غرب آفریقا حتی در بین اقلیتهای مسلمان در سایر کشورها گسترش یافته است. استارت اوليه ان بر اين مبنا زده شد كه تمدنی را که امروز ما از غرب میبینیم،چیزی نیست جز همان تمدن اسلامی که با سعی و تلاش اروپاییان،روز به روز جنبههای مختلف آن کشف و بر غنای آن نیز افزوده شده و به شکل امروزی و پیشرفته بدل گردیده است.
و این همه در حالی بود که مسلمانان روز به روز بواسطه حکومت حاکمان جاهل و جبار در خواب غفلت فرو میرفتند.نقطه تمایز با غرب نیز دقیقا در همین نکته نهفته است یعنی غربیان از جهالت و استبداد حاکمان مشرق زمین و مسلمانان استفاده کرده و هر چه بیشتر خود را به سلاح علم مجهز میکردند . با اين اصل ساده اوليه بود كه نظم نوین جهانی حيات و توسعه يافت و در طول تاريخ اهسته و پيوسته حركت كرد اگرچه در برخی از مقاطع زمانی پیروزیهای عظیم نصیب آن گشته و گاهی نیز در برخی مناطق ناکام گشته یا با شکست روبرو شده است. اگرچه در ظهور ان تقريبا جريان شاخصي نقش نداشتند اما در ادامه جریانهای فکری فقهی،کلامی و سیاسی متعدد در حواشي ان شکل گرفته که از تنوع و تکثر فراوان برخوردارند. نكته جالي اينجاست كه اين جريانها گاهی به هم نزدیک و در برخی مواقع در تضاد شدید قرار گرفته به افراط و تفریط گرائیدهاند. يكي از اصول اوليه نظم نوین جهانی رسيدن به جنبه هاي علوم و ترقي بود كه اروپاييانان را از مسلمانان گرفته بودند و بسط و گسترش داده بودن همين نكته به ظاهر ساده سبب بروز كشمش هاي عجيب و غريب و افراط و تفريط هاي زيادي در مقوله نظم نوین جهانی شد تا جاييكه افراد روشنفكري تا انجا به پيش رفتند كه يكسره علم گرا شدند و تعدادی از علمای دین اسلام هر گونه کسب علم جدید-یعنی علوم غیر دینی-را مجاز ندانسته و به شدت با آن مخالفت میکردند. البته باي دانست قريب به اتفاق اين علما مخالفت شان نه به واسطه مخالفت با علم،بلکه بیشتر به واسطه ترس آنان از کشورهای غربی بود زیرا علما درک کرده بودند،با ورود این علوم به تدریج فرهنگ غربی نیز وارد جامعه اسلامی شده و از آنجا که این فرهنگ به واسطه جنگهای صلیبی با فرهنگ اسلامی در تضاد و رویارویی است، ممکن است جامعه اسلامی را تحت الشعاع قرار داده و آن را مستحیل نماید. لذا همين اصل به ظاهر ساده مي بينيم كه در مقوله نظم نوین جهانی سببب به وجود امدن چه مسائل عجيب و غريب مي شود . بدون ترديد سلسله جنبان مقوله نظم نوین جهانی مرحوم سید جمال الدین اسد آبادی است او بيشتر از همه در پي تحقق اين امر بود. بطوریکه شهید مطهری در مورد سید جمال الدین اسد آبادی بيان مي دارد ((سید جمال دردهای جامعه را در محورهای زیر تشخیص داد و به درمان آن پرداخت:
1.استبداد حکام
2.جهالت و بیخبری توده مسلمان و عقب ماندن آن از کاروان علم و تمدن
3.نفوذ عقاید خرافی در اندیشه مسلمانان و دور افتادن آنها از اسلام نخستین
4.جدایی و تفرقه میان مسلمانان،به عناوین مذهبی و غیر مذهبی(1)
از اين رو برسي آرا و نظرات سید جمال الدین اسدآبادی،بعنوان بنیانگذار تئوریک،مي تواند در شنخت اين مقوله بسيار مفيد و موثر باشد امروز پس از گذشت بیش از یکصد سال که از درگذشت او ، جهان اسلام ،به مرحلهای پیشرفته از تکامل دست یافته است كه نتيجه ان تأسیس حکومتی مقتدر درقالب جمهوری اسلامی است، كه سایر نظامهای سیاسی جهان اسلام را نیز تحت تأثیر قرار داده است در سایر کشورها هم آثار خود را در زندگی مسلمانها و نوع رابطه آنها با حکومتهای موجود بر جای گذاشته است.
حضور قدرتمند این حرکت در معادلات سیاسی جهان به گونهای شکل گرفته است که به وضوح قدرتهای بزرگ را به وحشت انداخته واسلام سیاسی به عنوان بزرگترین چالش پس از جنگ سرد در مقابل آنان قد برافراشته است. شناخت این حرکت میمون و مبارک،مسیر پیموده شده چشمانداز آینده،رهبران و فعالان گذشته و حال،جریانهای فکری،ضعفها و قوتها،افراطها،تفریطها و احیانا انحرافات فکری،فرهنگی و سیاسی آن ضرورت مبرمی در راه تکامل،انسجام و موفقیتهای آینده این حرکت است. حوادث مهمی هم که در این یکی دو قرن اتفاق افتاده مثل اشغال فلسطین به دست صهیونیستهای جنایت کار و مبارزه قهرمانانه فلسطینیان و نیز اشغال افغانستان به دست نیروهای متجاوز غربی و اوضاع عراق و همچنين تحولات اخير خاورميانه و فرار يكي يكي ديكتاتورها در اوجگیری این نظم نوین جهانی نقش مؤثر و تعیین کننده داشته است.
این پدیده عظیم اجتماعی بر پایه شناخت عوامل زیر شکل گرفته و در راه پر پیچ و خم خویش را به سمت آیندهای روشن طی کرده است:
1-شناخت عقب افتادگیهای علمی،اقتصادی،اجتماعی جوامع اسلامی.
2-توجه به فقر،جهل،عدم بهداشت و وضعیت فلاکتبار حاکم بر جهان اسلام.
3-شناخت پیشرفتهای مادی جهان غرب و مقایسه وضعیت جوامع غربی با جوامع اسلامی.
4-توجه به گذشته پر افتخار و سراسر شکوه و عظمت دنیای اسلام و تمدن درخشانی که مسلمانان در گذشته تاریخی خود خلق کردهاند.
5-توجه به میراث علمی و غنی اسلام در عرصههای مختلف علوم و معارف بشری و نقشی که دانشمندان اسلامی در هدایت قافله فکری بشری به عهده داشتهاند.
6-توجه به بدعتها،خرافات و نارساییهایی که در عرصه اندیشه دینی گریبانگیر دنیای اسلام شده است.
7-توجه به تشتّت،تفرقه و درگیریهای فرقهای در سراسر جامعه اسلامی.
8-توجه به فشار خرد کنندهای که حاکمان مستبد بر مردم اعمال کرده و با ظلم و بی عدالتی به چپاول آنان میپرداختهاند.
9-درک حضور استعمارگران غارتگر و اشغال کشورهای اسلامی توسط آنها و خطراتی که از این راه گریبانگیر مسلمانان شده بود.
10-آشنایی با مفاهیم جدید فکری رهاورد تمدن غرب از قبیل آزادی،برابری، استقلال و…
1-عوامل و مولفه هاي به وجود اورنده نظم نوین جهانی
اصل نظم نوین جهانی در كشورهاي منطقه در بر گیرنده دركى عميق و جامع الاطراف مردم از اسلام است. انان اسلام را در ابعاد فردى و جمعى، عبادى و اعتقادى، سياسى و اجتماعى و به عنوان يك مكتب جامع مىشناسند لذا از ديدگاه انان فرايند توسعه در تمامى شئون جامعه مورد تاييد اسلام بايد قرار . بر مبنای ان نظم نوین جهانی در اين مناطق در پي متوازن و متناسب در همه ابعاد جامعه است . در فرايند نظم نوین جهانی اهداف مردم حاضر ، چه توسعه سياسى و اقتصادى و چه توسعه علمى و فرهنگى و غيره ،علاوه بر آنكه اصول مبانى و ملزومات خاص خود را دارد؛ مىبايستبرآورنده اهدافى بلند و متعالى باشد كه از بطن انديشه دينى ناشى مىشوند و در راس همه، خداباورى و حاكميت توحيد در جامعه مىباشد . نظم نوین جهانی در كشورهاي منطقه، شامل احساس نارضايتي از وضع موجود ، درک تغيير محيط اجتماعي، پيدايش نيازهاي جديد، تعيين وضعيت مطلوب ، برنامه ريزي توسعه اي ، فراهم نمودن بستر های تغيير و… مي باشد بر همین مبناست که می توان از وجود رهيافت هاي مختلف دراین باره سخن گفت و درست به همين علت است که با مرور درادبيات مطالعات نظم نوین جهانی در كشورهاي منطقه مي توان ازرهيافت هاي توسعه ای دیگربر مبنای مکاتب گوناگون غربی استفاده کرد . ولیکن، رهيافت اسلامي نه تنها ديدگاهي ممکن براي مطالعات نظم نوین جهانی در كشورهاي منطقه است ، بلکه نسبت به سایر موارد اولويت نيز دارد. اين اولويت با توجه به مبانی شناخت شناسي مطالعات توسعه سياسي قابل تبیین است ؛ چرا که مباني نظريه پردازي در مطالعات سياسي در نهايت به نيازها و شرايط محيطي جامعه اي باز مي گردد که مورد نظريه پردازي قرار مي گيرد، و پر واضح است که الگوهاي غربی ، به منظور نيازهاي جوامع غربي و متناسب با شرايط محيطي – و در سطح تحليلي کلان درشرايط تمدني – آن ها طراحي شده اند و براي تطبيق درمورد كشورهاي منطقه كه مقوله نظم نوین جهانی در انها در جريان است ،از ضريب خطاي بالايي دارند.با نگاهي به تحولات اين كشورها مي توان علت ايحاد نظم نوین جهانی كه در راستاي توسعه سياسي اسلامي است را در موارد ذيل بيان و خلاصه كرد .
1-1- وجود حکومت های استبدادی
يكي از عوامل اصلي و يا بهتر بگوييم عامل اصلي نظم نوین جهانی در منطقه وجود حكومتهاي مستبد و خود راي در ان كشورهاست . در اين كشورها دولت مهم ترین نهاد در ساختارسیاسی است. چون نهادهای جامعه مدنی حضور ندارند. از این جهت دولت تمایل دارد وظائف خویش را گسترش دهد وبه اصطلاح دخالت همه جانبهای در همه امورداشته باشد شکی نیست که اگردولت بخواهددر همه عرصهها دخالت کند قدرت پاسخگوییاش کاهش مییابد، یعنی دولت ایجادوهدایت تقاضای مؤثردرجامعه وتوان پاسخگویی به این تقاضاو جهت دهی فعالیتهای اجتماعی راندارد. از مهمترین مشخصههای دولت ها و حکومتهای استبدادی که کشور ما تا قبل از انقلاب به مدت بیش از 2500 سال زیر یوغ ان بود، و اكنون در نواحي نظم نوین جهانی مشاهده مي گردد ، فقدان ساختارهای مشارکتی در جامعه است که سبب می شود تا مردم دراین نوع حکومت رویکرد مشارکت فعال نداشته باشند ، چراکه مشارکت سیاسی براین فرض مهم استواراست که میزان مشارکت فرد بر مبنای سنجش عقلانی است و بر اساس محاسبه سود و زیان خود و به منظور تحقق برخی خواستهها و تامین منافع خویش پای به عرصه سیاسی میگذارد.غایت اصلی افرادازمشارکت سیاسی عبارت است ازتاثیربرانتخاب مجریان وبرنحوه تصمیم گیری آنان به منظورتامین منافع وخواستههای فردی بیشتر (2) درحالی که این نوع ازفرهنگ سیاسی مشارکتی درحکومتهای استبدادی وجودندارد. در واقع حاکمیت موجود در کشورهای اسلامی عمدتا نه بر اساس خلافت اسلامی مورد قبول برادران اهل سنت بوده و نه بر اساس اصل امامت و ولایت مورد قبول فقهای شیعه. در این حکومتها شاهديم كه اساس حكومت بر مبناي سلطه یک خاندان بر مقدرات مردم استوار بوده است. از اين رو انواع ظلم،تجاوز،غارتگری و بیعدالتی در حق تودههای میلیونی اعمال میشده است. از اين روست كه امام خميني(ره) نيز مشكل مسلمين را در همين حكومت هاي استبدادي و وابسته مي بينند ((مشکل مسلمین حکومتهای مسلمین است.این حکومتها هستند که مسلمین را بهاین روز رساندهاند))(3) و در جاي ديگري بيان مي دارند ((کارنامه سیاه و ننگین حاکمان بیدرد کشورهای اسلامی حکایت از افزودن درد و مصیبت بر پیکره نیمه جان اسلام و مسلمین دارد.ما امید این را داریم که این نهضت ایران روشن کند مسائل را به همه ملتها و روشن کرده است…ملتها الآن با ما هستند،اگر سر نیزه را از این ملتها بردارند از عراق بردارند از-نمیدانم-ترکیه بردارند،همه یکصدا با ما موافقند.سرنیزه جلو را گرفته است منتها ایران سرنیزه را شکست،ایران ایستاد.))(4) از اين رو امام(ره) حکومتهای منحرف اسلامی را،عامل قدرتهای شیطانی دانسته که برای اغفال مردم از راه اسلام علیه اسلام وارد میشوند. همين طوريكه اشاره كرديم جنبش مشروطیت در ایران و نهضت اعراب در مقابل حکومت عثمانی از این دست است.اگرچه ممكن است در برخي از در این قیامها تحریک و دسیسه قدرتهای غربی و در رأس آنها انگلستان و نیز روسیه و خط دهی آنان به برخی از انقلابیون دخیل بوده و احیانا باعث به انحراف کشاندن نهضت شده است،ولی انگیزه اصلی مردم آزادی از استبداد داخلی با تکیه بر اصول و ارزشهای عدالت خواهانه اسلامی بوده است. لذا مي توان گفت كه مشاهده حکومتهای لیبرال غربی که بر اساس آرای عمومی،مجلس قانون گذاری و قانون اساسی اداره میشده است و مقایسه آن اولا با اصول بیعت،شورا و عدالت حاکم که از مسلّمات اسلامی است و ثانیا با حکومتهای مطلقه و عقب مانده موجود موجب قیام و جنبش مردم مسلمان میشده است.
2-1- جزمیت گرایی
اين مورد نيز يكي ديگر از موارد و علل تحقق نظم نوین جهانی در اين كشورهاست . اصولا بايد توجه داشت كه جزميت گرايي مانع فرهنگ خلاق و پرورش ذهن مبتکر است. رشد و تبلور ان در دوران دیکتاتوری رژیم های فاسد شاهنشاهی بود که اكنون نيز در كشورهاي منطقه مي توان ان را به عينه ديد و رديابي كرد . در این مورد اصل بر این است که هر عقیدهء جازمی موجب می شود که مردم آگاهی ها و توانایی های خود را نادیده گیرند و آرام آرام از رفتار انسانی دوری گزینند در حالی که مردم باید باطنا خود را در اندیشه ها و اعتقاداتشان کاملا آزاد احساس کنند و بر این باور باشند که هرگونه آموزش یا تاثیر خارجی, ساز و برگی است برای کمک به خود جهت بررسی اعتقاداتمان و تنهاابزاری که جامعه برای اصلاح افراد در اختیار دارد, آگاهی تکامل یافتهء باطنی آن هاست. این به منزله قطب نمایی است که حیات نقشه دنیای واقعیات را به روشنی و به گونه ای دقیق می نمایاند و بدین سبب توانایی تاثیربرطریق توسعه را دارد.جزمیت گرایی دستگاه حاکمه در دوران پیش و دولتهاي منطقه در دوران كنوني علاوه بر اینکه امکان استفاده مطلوب از نیروهای خلاق و سازندهء اجتماع را به هدر داده، مانع از رشد و تحقق توسعه سیاسی مطلوب در جامعه گردید. تاریخ بیان گر این واقعیت است که پیشرفت اجتماعی و توسعه سیاسی, محتاج همکاری مردم در امور دولتی است. توجه به این نکته ضروری است که اعطای امتیاز در وجوه متفاوت به سود طبقه و قشری خاص از سوی دولت, خواه ناخواه بر عدم تمایل مشارکت سیاسی سایر اقشار اثر می گذارد, بر اين اساس است كه انديشمندان وادي سياست توصيه مي كنند باید به نیروی مردم اهمیت داد, چراکه پیشرفت همه جانبهء سیاسی, بدون تشریک مساعی مردم معنا و مفهومی نخواهدداشت.)5)
3-1-تمرکز منابع قدرت در دست اقليت
اين هم يكي ديگر از علل و عوامل تحقق نظم نوین جهانی در اين كشورهاست . خط ان را مي توان در دوران پيش از انقلاب اسلامي ايران و حكومتهاي امروزي منطقه ديد . اصولا افزایش کنترل حکومت در اين كشورها برمنابع قدرت اعم ازمنابع اجبارآمیزوغیرآن سبب گردید که احتمال مشارکت ورقابت سیاسی کاهش یابد وازاین رومانع توسعه سیاسی در ان كشورها گردید . معمولادرشرایط بحرانهای ساختارى مانند انچه امروزه در اين كشورها ديده مي شود ، کنترل حکومت برانواع منابع افزایش مییابد.این بحرانها را میتوان درافول نظام سیاسى، انقلاب سیاسى، ضعف ملی واقتصادی درقبال نظام بین المللی عدم پیدایش نظام سیاسی همبسته ومنضبط جدیدونزاع برسرقدرت سیاسی یافت.همچنین شکی نیست که کنترل متمرکز بر منابع مختلف در فرآیند اولیه تکوین دولتهای ملی مدرن (دوران حکومتهای سلطنتی) به دلایل ساختاری ضرورت مییابد. به هرحال پیدایش کنترل متمرکز بر منابع پیش از گسترش مشارکت درقالب سیاسی مانعی برسرراه توسعه سیاسی به معنای مطلوب ایجادمی کند.زیرا کنترل حکومت برمنابع قدرت برمیزان اقتدار و تمرکز قدرت در حکومت میافزاید و از امکان رقابت ومشارکت سیاسی میکاهد.تمرکزمنابع مختلف دردست حکومت ممکن است کارایی حکومت را افزایش دهد، اما قطعاً مانع رقابت و مشارکت درسیاسی خواهد شد و این به معنا عدم توسعه سیاسی است ومانع از آن خواهد شد.
4-1-خشونت سیاسی
خشونت سیاسی در فرهنگ سیاسی اين کشورها جای مهمی را باز کرده است. در واقع اين حكومتها درصدد یکسان کردن انسان ها و یا طبقه بندی ساختگی بوده اند, از اين رو به سوی دیکتاتوری و مطلقیت کشیده شده اند لذا در انها خشونت سیاسی عرصه بروز یافته است انچنانکه در حکومت های شاهنشاهی و سلطنتی قبل از دوران انقلاب اسلامی ملت ایران و دراكثريت قريب به اتفاق حكومتهاي منطقه می توان این پدیده را به عینه دید . خشونت سیاسی ،خشونتی است که درچارچوب سازوکارهای قدرت قابل تحلیل ،تبیین و بررسی است چراکه خشونت سیاسی پدیدهای است چندبعدى است که از زوایای گوناگون قابل بحث و بررسی است از یک طرف در این خشونت حکومت باقوه قهریه حضوردارند،درطرف دیگر گروههای سیاسی به چشم میخورند،درطرف سوم شهروندانی به چشم میآیندکه خود عامل دامن زدن به این خشونتها هستند یا در برابر آنها سکوت میکنند ودر نهایت درطرف چهارم نهادها و تشکلهایی به چشم میخورندکه میتوانند پناه امن افرادرد برابر خشونت سیاسی باشند ولی در عمل چون که در جامعه توسعه سیاسی وجود ندارد ، لذا از دادن تامین به اعضای خود ناتوانند. روشهای آموزش و پرورش در اين کشورها هدف به علت نداشتن پایگاه و جایگاه مردمی از یک سو و محتوای بسیار از قانون ها و کاربست نادرست وغیراصولی مقررات از سوی دیگر و در نهایت عدم احترام به قانون ومقبولیت عامه ای ان از سوی مردم ، درتقویت این پندار که گویا خشونت بهترین راه احقاق حق وبهترین راه برای دسترسی به اهداف اجتماعی و سیاسی می باشد، تاثیر فراوان داشته اند. شکی نیست که فرهنگ باید متکی بر احترام و اعتبار به آزادی و برابری انسان ها باشد همچنانکه دورکهایم معتقد است که آزادی در فرار از نیروها و قید بندهای اجتماعی نیست بلکه در استقلال علمی نهفته است که عضویت در جامعه را ممکن می سازد و چنین امری, در جوامع واجد وابستگی ارگانیک به چشم می خورد(6) شکی نیست که در جوامعی که به برابری فرصت ها برای انسان ها اعتقاد داشته و در عمل به آن مبادرت ورزیده اند به نوعی از آزادی و برابری دست یافته اند . (7) البته می بایست توجه داشت که منظور از اعتقاد به برابری انسان ها و لزوم اعتقاد به رعایت حقوق دیگران به این معناست که در جامعه اندیشه خلق برابر برای انسان ها و نیز لزوم اعتقاد به حقوق دیگران گسترش یافته باشدو هیچ فردی در فکر تخطی به حقوق دیگران نباشد و آحاد نظام سیاسی از خصلت پسندیده واقع بینی و وظیفه شناسی برخوردار می شوند و گرنه نمی توان با اعتبار به فرضیه برابری خلق اندیشه در جامعه به افرادی اجازه حضور در جامعه را داد که اصول اندیشه های انها با بدیهیات و مسلمات رایج ان جامعه در تضاد و تقابل کلی است. در چنین فضایی است که در راه توسعه و مشارکت عمومی ،مردم به عنوان یکی از مهم ترین عوامل پیشرفت و پویایی و یکی از بزرگ ترین پشتوانه های قدرت ملی عینیت می یابد. آزادی, وجوهی دارد که یکی از مهم ترین وجوه آن آزادی اندیشه و بیان در چارچوب اصول و ضوابط جامعه است .این آزادی است که موجب تلاقی اندیشه ها و افکار, خلاقیت و سازندگی می شود. در چنین فضایی آزادی سیاسی مجال ظهور می یابد و زمینه ایجاد فضای باز در جامعه و شکوفایی فرهنگ ملی فراهم می شود.(8 ( در هر حال خشونت سیاسی در جوامع گوناگون ازمهمترین موانع توسعه سیاسی است؛ زیراخشونت سیاسی درجامعه دارای کارکردهای است که نتیجه آن منجر به عدم توسعه سیاسی می شود که در زیر به پاره ای از انها به صورت اجمالی اشاره می کنیم
الف) خشونت سیاسى ناقض حاکمیت سیاسی دولت است
ب) محصول نابهنجاریهای اجتماعی است
ج) ازخواست انتقادی شهروندان که برای آنهایک خواست طبیعی است جلوگیری میکند
د) ازنظرکارکردی درفرایندعادی سیاسی اختلال ایجادمی کند.
ه) هزینههای بالایی برای حاکمیت سیاسی دارد.
و) خواست تحول وتغییررابه سطح تخریب ونابودی ارتقامی بخشد
5-1-وجودشکافهای طبقاتی
اين هم يكي ديگر از علل و عوامل تحقق نظم نوین جهانی در اين كشورهاست . بدون ترديد وجود هر نوع از شکافطبقاتی در جامعه مانع وصول به اجتماع کلی درباره اهداف زندگی سیاسی گردیده و از تکوین چارچوبهای لازم برای مشارکت و…جلوگیری میکندوبه استقرار نظام سیاسی خاص منجر می شود . اینگونه شکافها ممکن است در رایج ترین حالت خود اقتصادى (طبقاتی) محلی و منطقهاى، قومی و فرهنگی باشد. شکی نیست که وجود چنین شکافهایی از تکوین هویت ملی واحد نیز ممانعت به عمل میآورد.البته حتی ممکن است که در یک جامعه توسعه یافته نیز به صورت ساختاری و بالقوه واجد شکافهایی باشد ولیکن این شکافها فعال و سیاسی نشده باشند. توجه به این نکته ضروری و لازم است که شکافها و تعارضات اجتماعی تنها وقتی که به صورت قطب بندیهای آشتی ناپذیر فکری و ایدئولوژیک در جامعه درآیند، مانع توسعه سیاسی میشوند.در کشورهایی که شکافهای محلى، منطقهاى، قومى، فرهنگى، وطبقاتی باشد، از ظهور شرایط لازم برای توسعه سیاسی جلوگیری میکندومانع ازتوسعه سیاسی میشود؛زیراچنین شکافهایی معمولازندگی اجتماعى وسیاسی رابه سوی بدبینى، بی اعتمادی وترس و خشونت سوق میدهد و اینها همگی مانع از توسعه سیاسی است. از دیگر عواملی که مانع ازتوسعه سیاسی و سبب تحقق نظم نوین جهانی در اين كشور شد مي توان به مواردي چون جزمیت، فقدان انگیزه موقعیت طلبی در مردم، فساد سیاسی به خاطر منافع شخصى، پراکندگی احزاب سیاسى، متمرکزشدن اختیارات وسیاسی شدن نیروهای مسلح، اسطورگرایى، احساساتی بودن، وجود تفکر افراطی درباره هویتهای فرهنگى جوامع، محافظه کارى، سوء ظن در برابر ابتکار و..اشاره داشت(9)
2-نقش انقلاب اسلامي ايران در توسعه و تكامل نظم نوین جهانی
بدون ترديد پیروزی انقلاب اسلامی ایران در بهمن ماه سال 57 سر منشأ تحولات عظیمی در منطقه و جهان گردیده و تأثیرات شگرف بینالمللی را به دنبال داشته است. انقلابی که با تکیه بر ایمان و باورهای اسلامی و با شعار نه شرقی، نه غربی رژیم خودکامهی شاه را سرنگون کرد. و حکومت جمهوری اسلامی را در این سرزمین محقق ساخت. از اين رو انقلاب اسلامی ایران تأثیرات زیادی در نظم نوین جهانی و احیای باورهای دینی داشت. لذا مي توان به جرات گفت كه انقلاب اسلامی به عنوان یکی از مهمترین و عظیمترین رویدادهای قرن معاصر، دارای برکات و نتایج بسیار بزرگ و درخشانی در ایران و جهان بود.
در واقع پیروزی انقلاب اسلامی ایران سرآغاز تحقق وعدهی الهی برای رهایی مستضعفان بود. این انقلاب همچون مشعل فروزانی، راه رهایی ملتها را از قید و بند استکبار جهانی روشن کرد و به گفتهی شهید والامقام محمد جواد باهنرانقلاب ایران، اسلام عزیز را در دنیا حیات تازهای بخشید (10) اين انقلاب داراي چنان عظمتي است كه روژهگارودی، اندیشمند مسلمان فرانسوی در یکی از مقالات خود، انقلاب اسلامی ایران را اینچنین توصیف میکند((به راستی انقلاب اسلامی که امام خمینی (ره) آن را رهبری کرد به هیچیک از انقلابهایی که در قبل برپا گردیدند، شبیه نیست، در طول تاریخ انقلابهایی بودند که به هدف تغییر نظام سیاسی برپا گردیدند. انقلابهای اجتماعی هم در جهان رخ داده است و نشانگر خشم فقرا علیه اغنیا بود، انقلابهای ملی هم خشم خود را علیه استعمارگران و غاصبان خالی کردند. اما انقلاب اسلامی ایران نیز دارای تمامی این انگیزهها بود. این انقلاب علاوه بر موضوعاتی که گفته شد دارای معانی جدیدی بود که نه فقط حکومت سیاسی، اجتماعی، استعماری را سرنگون کرد، بلکه مهمتر از آن تمدن و جهانبینی خاصی را که در مقابل دین علم شده بود، واژگون ساخت.))(11) اين انقلابداراي دستاوردهاي است كه قابل انتقال به ساير كشورها مي باشد همان دستاوردهايي كه از ان با نام صدور انقلاب ياد مي شود . همان امري كه در ابتدای پیروزی انقلاب حضرت امام (ره) فرمودند((ما به تمام جهان تجربههایمان را صادر میکنیم و نتیجهی مبارزه و دفاع با ستمگران را بدون کوچکترین چشمداشتی، به مبارزان راه حق انتقال میدهیم و مسلما محصول صدور این تجربهها، جز شکوفههای پیروزی و استقلال و پیاده شدن احکام اسلام برای ملتهای دربند نیست))(12) و در جاي ديگري در اين باره بيان داشتند ((ما انقلابمان را به تمام جهانیان صادر میکنیم، چرا که انقلاب ما اسلامی است و تا بانگ لااله الاّاللّه و محمد رسول الله بر تمام جهان طنین نیفکند مبارزه هست، و تا مبارزه در هر کجای جهان علیه مستکبرین هست ما هستیم))(13) امام امت دساورد مهم انقلاب را در مورد صدوران تابيدن نور اسلام در اقصي نقاط جهان مي دانند و میفرمایند((بحمدالله امروز قدرت ایرانی و قدرت اسلام در ایران به طوری است که توجه همه ملّتهای ضعیف را به خودش معطوف کرده است و اسلام صادر شد در سرتاسر دنیا. از این سیاههای عزیزی که در آمریکا هستند و تا آفریقا و تا شوروی و همه جا، نور اسلام تابیده است و توجه مردم به اسلام شده است. و منظور از صدور انقلاب همین بود و تحقّق پیدا کرد و انشاءا… اسلام در همه جا غلبه بر کفر خواهد پیدا کرد))(14) لذا امروزه مي بينيم كه تجدید حیات جوامع اسلامی در قالب بیداری اسلامي ملتهای تحت ستم در سایهی همين مفهوم صدور دستاوردهاي انقلاب اسلامی نهفته است . از اين رو غرب كه به خوبي اين مقوله را درك كرده بود از همان زمان طرح اين مطلب از سوي امام (ره) ماشین جنگ روانی غرب با تمام قدرت و توان خویش، پروسهی مخدوشسازی چهرهی انقلاب اسلامی را با شیوهها و ابزارهای مختلف به کار بندد تا در ارزشهای اسلامی و امکان اجرای آنها در قرن بیستم شک و تردید ایجاد کند. انان با توطئههای استعماری آنان، تحریف و وارونه جلوه دادن صدور انقلاب بود، به گونهای که هدف از صدور انقلاب را که دعوت به اسلام بود به معنای تجاوز به سرزمین دیگران و جنگ و زورگیری معرفی کردند. امام خمینی (ره) در مقام تبیین معنا و مفهوم صدور انقلاب اسلامی تصریح میکنند((ما که میگوییم اسلام را میخواهیم صادر کنیم، معنایش این نیست که ما سوار طیاره بشویم و بریزیم به ممالک دیگر، یک همچو چیزی نه ما گفتیم و نه ما میتوانیم. اما آنکه ما میتوانیم این است که میتوانیم به وسیلهی دستگاههایی که داریم، به وسیلهی همین صدا و سیما، به وسیلهی مطبوعات، به وسیلهی گروههایی که به خارج میروند، اسلام را آن طوری که هست معرفی کنیم. اگر آن طوری که هست معرفی بشود، مورد قبول همه خواهد بود))(15) ودر جايي ديگري بيان داشتند ((صدور انقلاب، صدور تجاوز و جنگ و به معنای گرفتن زمینهای دیگران نیست … صدور انقلاب به معنای صدور پیام و صدور رسالت انقلاب است، صدور ارزشهایی مانند استقلال، عدم وابستگی، خودکفایی، خصلتهای انسانی پاک، ایمان، شرف، افتخار، حمایت از مستضعفان و..))( مباحثی پیرامون فرهنگ انقلاب اسلامی، ص 364 و 366، شهید محمد جواد باهنر) امام خمینی (ره) با نگاهي ژرف انديش و اينده نگر ، به منظور جلوگیری از هرگونه برداشت غلط از معنای صدور انقلاب خاطر نشان ساختند که معنی صدور انقلاب ما این است که این نظم نوین جهانی در همهی ملتها ایجاد شود و صدور انقلاب با زور و کشورگشایی نیست، بلکه در پرتو اسلام و اخلاق اسلامی است ((اینکه میگوییم باید انقلاب ما به همه جا صادر بشود، این معنی غلط را از آن برداشت نکنند که ما میخواهیم کشورگشایی کنیم. ما همهی کشورهای مسلمین را از خودمان میدانیم. همهی کشورها باید در محل خودشان باشند، ما میخواهیم این چیزی که در ایران واقع شد و این بیداری که در ایران واقع شد و خودشان از ابرقدرتها فاصله گرفتند و دست آنها را از مخازن خودشان کوتاه کردند، این در همهی ملتها و در همهی دولتها بشود. آرزوی ما این است…(16) كه امروزه به عينه تحقق اين كلام امام(ره) را در صحنه بين الملل شاهد هستيم . در واقع پام انقلابي و انساني اسلام در قالب اين انقلاب به گوش جهانيان رسيد همانگونه كه مقام معظم رهبري حضرت ايت الله خامنه اي بر اين امر تكيه و توجه نمودند ((انقلاب، دو جهت داشت: یک جهت، مبارزه با استبداد داخلی و حکومت فاسد وابستهای که مردم و کشور را بدبخت و بیچاره کرده بود؛ انقلاب میخواست کشور و ملت را نجات دهد؛ در دامن اسلام، مردم اداره شوند و حکومت، اسلامی باشد؛ جهت دیگر، وجههی سخن و پیام نو برای دنیا و بشریت است؛ این چیزی است که دنیا را به خود جذب کرد؛ والاّ فلان متفکر اروپایی یا غربی یا آفریقایی یا آمریکای لاتین که امام و انقلاب و نظام اسلامی و حرکت مردم را ستایش میکند، او که داخل کشور ما نیست تا از حکومت، چیزی فهمیده باشد؛ پیام جهانی و انسانی اسلام است که او را به ستایش وادار میکند. جنبهی دوم، بسیار مهم است؛ ما باید بتوانیم این را بیان کنیم.»(17)
لذا مفهوم صدور انقلاب در منظر و اندیشهی امام راحل(ره) و مقام معظم رهبری، صدور پیام و رسالت انقلاب اسلامی و انتقال ارزشهای معنوی و الهی به گوش جهانیان است که این امر در سایهی زور و لشکرکشی انجام نمیشود بلکه جهت نیل به این هدف باید کلیهی امکانات و ابزارهای پیام رسانی، محتوای پیام، موقعیت زمان و مکان، نیازهای مخاطبان در مناطق مختلف دنیا مورد توجه و دقت قرار گیرد
از اين رو مقام معظم رهبری نیز با اشاره به ضرورت شناسایی مفاهیم جدید انقلاب و عرضهی آنها به مشتاقان و طالبان حقیقت در سطح جهان میفرمایند((انقلاب اسلامی و نظام اسلامی، مفاهیم بکر و تازهای در دنیا دارد، مفاهیمی دارد که اگر چه مشترکاتی با دنیا دارد، اما اختصاصاتی دارد که این را از شبیه خودش در مکاتب گوناگون و جریانهای فکری و نحلههای فکری دنیا جدا میکند؛ باید آن را دربیاوریم و پایش هم بایستیم و بیان کنیم))(18) حال كه به صورت اختصار با نقش انقلاب اسلامي در صدور نظم نوین جهانی به جوامع گوناگون اسلامي اشنا شديم به بررسي مولفه ها و مواردي مي پردازيم كه در قالب صدور دستاوردهاي انقلاب ،در تحقق نظم نوین جهانی در جوامع اسلامي موثر بودند. اين موارد عبارتند از:
1-2-دعوت همگان به اسلام اصيل
از جمله دستاوردهاي انقلاب اسلامي كه در مقوله رشد و توسعه نظم نوین جهانی در جوامع اسلامي موثر بودند
دعوت همگا به اسلام اصيل و رهايي بخش بود . بدون ترديد استعمار در طول تاريخ ، تجربه کرده بود که تا ملتی برای خود شخصیت قائل است،نفوذ در او ساده نیست،فرهنگ و تاریخ در یک ملت شخصیت و تعصب ایجاد میکند . از اين رو انان براي نفوذ در كشورهاي اسلامي سعي كرده بودند كه تاريخ و گذشته درخشان انها را از بين برده و انان را با فرهنگشان بیگانه كنند . تا انسانها را به پوچي و بي هويتي بكشانند انگاه که انان خود را پوچ،فاقد اصالت،بیریشه و بیشخصیت احساس كنند ،به ناچار خود را-آگاهانه یا ناآگاهانه-به اروپایی که در چشماان نماد یک اصالت انسانی ناب است،متمايل گردند . اين انسانها چنان مسخ مي شوند كه بیزار از خویش میگردد و با تظاهر به خصوصیات اروپایی و تشبه به شخصیت او،فقدان خصوصیات اصیل و فقر و خلاء شخصیت خویش را جبران میکند كه از آن به عنوان الیناسیون فرهنگی یاد نمود،که میتواند جنبههای مختلف زندگی انسان را در بر گیرد. در اینجاست که خطرناکترین و در ضمن ناشناختهترین و پنهانیترین چهره استعمار غربی،یعنی، امپریالیسم فکری و فرهنگی ظهور و نمود پیدا میکند. ابتدا فکر و تعصب و اندیشه را از بین میبرد،طرز برداشت و تحلل ما را از دین تغییر میدهد و جاده نفوذ و زمینه استقرار خودش را در اذهان و در متن جامعه غیر اروپایی میکوبد و صاف میکند و هجوم اقتصادی و نظامی را به دنبال میآورد،اگر امپریالیسم فرهنگی وجود نداشت، راه باز نبود.(19) از سوي ديگر غربيان براي مقابله با اسلام در افرد سنتي از سه مكانيسم در جهان اسلام استفاده كردند
1-عرضه ناقض و یکسو نگردين توسط عالمان ديني جاهل ،که در نتيجه آن بخش عمدهای از آموزشهای دینی به فراموشی سپرده شده و دین منحصر به یک سلسله آداب و ستنهای اخلاقی،عبادی و شعائر تبدیل شده و بخشهای سیاسی و اجتماعی آن به فراموشي سپرده شده بود،به گونهای که حضور دین،در صحنههای زندگیساز جامعه،از سیاست و اقتصاد و فرهنگ و…کمرنگ یا یکسره بیرنگ شده بود.
2-ورود بدعتها،خرافات و ناخالصیهای نشأت گرفته از آداب و رسوم ملتها و قبایل و ناشی از جهل و نادانی مردم در دین.
3-اهمّ و مهمّ در اندیشه دینی جای خود را عوض کرده،مهمّ به حای اهمّ نشسته و اهمّ حضورش کمرنگ شده باشد.
از اين رو بود كه انديشمند بزرگي چون سيد جمال الدين اسد ابادي همواره معتقد بود که رستاخیز قومی معاصر از اصلاحات مذهبی آغاز میگردد. سپس به اصلاحات اجتماعی میرسد و آنگاه اصلاحات سیاسی و برقراری انتخابات و مجلس شورا امکان پذیر شده و تحقق مییابد.او بر آن بود که اصلاحات به دل و اندیشهها ارتباط دارد.و پس از یک نیاز درونی و خود جوش است.به عقیده او تقلید از اروپاییان موجب ستایش کورکورانه از آنان میگردد و عظمت انسان شرقی و فرهنگ شرقی را از میان میبرد.به نظر او پدید آمدن دو شعبه پروتستان و کاتولیک در مسیحیت و رقابت آنها عامل ظهور فرهنگ معاصر اروپا بوده است.
سید جمال بیان میکند که دین و معنویت،پدید آورنده فرهنگ بشری و نیروی محرکه رشد و پشرفت آن است.او فرهنگ را بنای عظیمی تشبیه میکند که بر شش پایه استوار است.سه پایه آن دین و سه پایه دیگر اخلاق و معنویت است.دکتر علی شریعتی مینویسد:در دنیای اسلام،نهضت سید جمال الدین در دو جبهه فرهنگی و سیاسی پیش میرفت و خودآگاهی مترقی اسلامی ضد استعماری،تودههای وسیعی را بسیج میکرد.(20)
به اين جهت بود كه بخش اعظم توجه سید جمال بر(فرهنگ)متمرکز بود . او استعمار فرهنگی خطرناکترین،عمیقترین و ماندگارترین نوع استعمار است، که سید جمال با شدت وحدت هر چه بیشتر با آن برخورد میکرد.
در هر حال اولین بار سید جمال الدین بود که این شگرد و ترفند استعمار را شناخت و فهمید در نخستین قدم باید در برابر تهاجم فرهنگی غرب ایستاد و راه چاره را در نظریه وحدت اسلامی جستجو نمود.ولی مشکل اینجا بود که سید جمال فکر میکرد تنها راه مقابله با استعمار،اصلاح حکومت و حاکمان است و انقلاب از بالا را در طول حیات خویش دنبال مینمود و لیکن در سالهای پایانی عمر خویش همواره بیان میداشت که راه را اشتباه انتخاب نموده است و این مطلب-چنانچه در ادامه خواهد آمد- در آخرین نامه او که در واقع شکل وصیتنامه نیز دارد،به وضوح دیده میشود.
انقلاب اسلامي ملت ايران توانست با احيا فكر ديني در ميان مسلمانان انان را به اسلام اصيل وناب هدايت كند . احیای فکر دینی یعنی تجدید حیات باورهای دینی در همه اقشار مردم به گونهای که اعتقاد به دین و عمل به احکام آن خاص قشر خاصی از مردم نباشد،بلکه همه گروههای اجتماعی از شهری و روستایی،باسواد و بیسواد،نخبگان و عامه مردم،دانشگاهیان، هنرمندان،تجار،سیاست مداران،روزنامه نگاران،جوانان،زنان و…در خیزشی عمومی رو به سوی اسلام بیاورند و التزام به دین،به وجدان عمومی تبدیل شود.
امروزه با نگاهی به روند نظم نوین جهانی در دنیای اسلام به خوبی روشن میشود که اسلام دیگر منحصر به حجرههای طلاب علوم دینی و مؤمنان سنتی به اسلام نیست بلکه نسل تشنه معارف حقیقی و سرخورده از ایدئولوژیهای وارداتی شرق و غرب،مخصوصا جوانان تحصیل کرده،راه حل همه مشکلات بشر را در تعالیم آسمانی و معنوی جستجو میکنند و درصد بالایی از انان باورهای دینی را پذیرفته و در زندگی خود را به آن پایبند نشان میدهند. انان پاسخ همه پرسشهای زندگی پیچیده امروز را در دین جستجو کنند و برای حل همه مشکلات زندگی در عرصههای سیاسی،اجتماعی،فرهنگی و اقتصادی به دنبال راهکارهای برآمده از کتاب و سنت باشند. البته بايد توجه داشت كه خرافه زدایی،پالایش دین از بدعتها و انحرافات،عرضه نظامهای اجتماعی اسلام،اهتمام به مسائل سیاسی،حقوقی و…گام مهمی بوده که از تصویری صحیح از دین بسیار مؤثر بوده است.
2-2- دعوت به بازگشت به خويشتن
هویت یعنی خمیرمایه ذات انسانی.اگر گم شده باشد و شخص بدون آن بخواهد زندگی کند،تقریبا امری غیر ممکن است و این،موضوعی است که دانشمندان بر آن اتفاق نظر دارند و از این رو،استعمار همیشه سعی میکند برای ملتهای مورد نظر هویت بدلی بسازد و آن را در جای شخصیت حقیقی آنان جا بزند.یک هویت بدلی که بتواند برای استعمار خوب کار کند،مسلما با داشتن چنین شخصیت عاریه آن انسان همچون رباتی خواهد بود که تنها با گرفتن پیام دستور از بیرون خود به کار میافتد.او هرگز سعادت خود و جامعه خود را نمیفهمد.لذا مصلحین بشریت همواره نسبت به رسوخ چنین شخصیتهایی در کالبد افراد جامعه خود هشدار و اندرز میدهند.((قویترین حربه دفاعی این انقلاب و مؤثرترین اسلحه پیشرفت آن،ایمان ملت به نیروی خویش و بازگشت به ارزشهای اصیل اسلام است.»(21) از منظر نظریه پردازان غربي نیرومندترین عامل دفاع در برابر نفوذ بیگانه،عامل هویت انسانی است،و مؤثرترین عنصر نیز در شکل گیری هویت انسان دین یا ایدئولوژی مکتبی اوست. انقلاب اسلامی با تأکید بر قدرت نرمافزاری هويت ديني و نیز تفوق اندیشهورزی بر ابزار انگاری، نوعی فعالیت گری فکری و فرهنگی را رقم زد که بر استقلال فکری و فرهنگی ملتهای مسلمان استوار بود. بر اين اساس بود كه انقلاب اسلامی به عنوان انقلابی براساس ارزشهای معنوی و اخلاقی ، مظهر پیروزی اسلام بر نمادهای غیر اخلاقی موجب تجلی اخلاقیات و هنجارهای دینی در رفتار اجتماعی گردید که در عرصههایی مانند حجاب به عنوان الگوی پوشش اسلامی و بومی، اجرای اصول و حدود شریعت و احکام شرعی و احیای مراسم عزاداری و سینه زنی تجلی یافت و شکلگیری روح جمعی با حضور گسترده و مشارکت فعال مردم در صحنههای سیاسی و اجتماعی را موجب گردید. این مهم سبب گردید مراکز و پایگاههای سنتی اسلامی مانند مساجد به عنوان مراکز قدرت در جوامع اسلامی در سرعت بخشیدن به روند تغییرات اجتماعی و سیاسی نقش مؤثری ایفا نمایند؛ چرا که فراگیرسازی ایدئولوژی اسلامی همزمان وظیفهای دینی و سیاسی قلمداد میگردید. این موضوع موجب مردمی شدن جنبشها با محوریت اسلام شد. در این رهگذر، مساجد، منابر و نمازهای جمعه و جماعت به عنوان پایگاههای ارتباطی یا ابزارهای سنتی برای انتقال پیامها و تبادل دیدگاههای مدرن براساس باورهای دینی و سنتهای اجتماعی قلمداد میشدند. از اين رو مسجد به عنوان مظهر انسجام اجتماعی و افزایش حرکتهای جمعی موجب احیای قدرت رهبران مذهبی و بویژه ارتقای نقش روحانیت شیعه گردید. از اين منظر بود كه که خودکفایی و خوداتکایی علمی بدون وابستگی به قدرتهای خارجی را ترویج میکرد موجد نوعی جنبش نرمافزاری و تولید علم در جهان اسلام شد که بر حفظ فرهنگ بومی در عین بهرهگیری از دستاوردهای تکنولوژی بویژه فناوریهای ارتباطی روز تأکید میورزید. در اين رهيافت دانشگاهها میدان مهمی برای فعالیتهای علمی و حرکتهای سیاسی گروههای اسلامی گردیدند که برضرورت بهرهگیری از عنصر زمان و سرعت عمل و ارتقای قدرت پویایی و انطباق با تحولات جهان تأکید میورزیدند. اين امر انچنان به سرعت پيش رفت كه به منظور استقلال فکری و اندیشهای ملتهای مسلمان و تقویت هویت اسلامی و احساس دینی در میان نخبگان علمی و فرهنگی و مقابله با تهاجم فرهنگی غرب، اهتمام به اسلامی شدن مدارس و دانشگاهها افزایش یافت به گونهای که دانشگاهها و مراکز علمی و دینی ضمن تأکید بر آگاهی فکری و سیاسی براهمیت حق تحصیل و فراگیری علمی حتی برای زنان مسلمان اهتمام مینمودند. بر اين اساس بود كه مراکز علمی و فرهنگی کشورهای مسلمان علاوه بر توجه به مبانی متافیزیکی دانش و هنجارسازی در مورد نوع نگرش به انسان و زندگی، درصدد تقویت دیدگاههای علمی ومنطقی برای تبدیل جهان اسلام به قطب فکری و تمدنی برآمدند. در این رهگذر، استفاده از فناوریهای غرب در عین اهتمام به ارزشهای دینی و یافتههای بومی موجب گردید، ارتباط وثیق علم و دین بر مبنای رویکرد غرب پژوهی به جای رهیافت غرب ستیزی یا غرب پذیری بر دانشگاهها و حوزههای علمیه کشورهای اسلامی حاکم شود و بدین ترتیب بازسازی فکری reconcepthalization براساس تلفیق سنت و مدرنیته با تأکید بر بومی گرایی و تقویت هویت فرهنگی تمدنی و اقتباس آگاهانه از فناوریهای نوین در جوامع مسلمان و مراکز علمی آنان رقم خورد.
تحرك انقلاب اسلامي در عرصه هاي گوناگون سبب شد تا تبدیل شدن اسلامگرایی به نیرویی پرجنب و جوش و منتقد علیه استبداد و استعمار موجب رستاخیز جدید جهانی و ارتقای خودباوری مسلمانان تحقیر شده و تحت ستم براساس تجلی دین در کلیه شئون اجتماعی گردد. لذا شاهديم كه با يك حركت وسيع و مهار نشدني در زمينه رشد معنویتگرایی، افزایش گرایش و دلبستگی مردم به معنویات و توسعه فرهنگ دینی در کشورهای اسلامی مواجه هستيم كه همزمان با گسترش موج اسلامخواهی و اسلامگرایی و احیاء و نهادینه سازی ارزشهای معنوی و اسلامی موجب اعطای هویت اخلاقی، معنوی و معرفتی به جوامع مسلمان گردید، از اين رو بود كه که روشنفکران دینی با تکیه بر جنبش بازگشت به خویشتن درصدد انسان سازی دینی برآمدند و با انتشار نشریات و ایجاد شبکههای رادیو ـ تلویزیونی به گسترش پیام انقلاب اسلامی مبادرت نمودند. بدین ترتیب، حرکتهای اسلامی در عرصههای اجتماعی براساس تلفیق یکتاپرستی، اخلاق گرایی، معنویت باوری، انسانشناسی، عدالت گرایی و حقطلبی به بازخیزی و نقش آفرینی مجدد پرداختند.
دركل اين حركتها سبب شکل دهی به رفتارهای اجتماعی، نوعی تعامل میان دو حوزه خصوصی و عمومی در جوامع اسلامی تحقق یافت که موجب بازگشت به آموزههای اسلامی و تقویت فرهنگ بازگشت به خویشتن براساس حاکمیت اسلام در کلیه سطوح و اجتماعی و سیاسی در کل جهان اسلام از مغرب تا اندونزی در قالب نظم نوین جهانی گرديد گردید
3-2-دعوت به تحقق حكومت اسلامي
از جمله دستاوردهاي انقلاب اسلامي كه در مقوله رشد و توسعه نظم نوین جهانی در جوامع اسلامي موثر بودند
دعوت به تحقق حكومت اسلامي بود . بدون ترديد پیروزی قاطع و شکوهمند ملت ايران در برابر حكومت در برابر استبداد داخلی و استعمار خارجی نقطه عطف و اغازين نظم نوین جهانی در جهان كنوني است ،انقلاب مقدس اسلامی ایران به رهبری امام خمینی(ره)بود که دارای همه ویژگیهای فرهنگی،سیاسی و اجتماعی حرکت اسلامی بود و با تکیه بر ارزشهای خالص دینی بدون اثر پذیری از شرق و غرب حتی با مخالفت آنها به پیروزی چشمگیر رسید.و همزمان،استبداد و استعمار را از کشور بیرون راند و اثر قاطع و فراگیر بر همه نهضتهای بیداری در جهان اسلام گذارد و اسلام را به عنوان یک قدرت تعیین کننده وارد معادلات سیاسی جهان کرد.امروزه هم مي بينيم كه اوج تکامل نهضت بیداری اسلامی در بینش رهبران و تودههای مسلمان در بر پایی حکومت اسلامی و تلاش پیگیر و مجدانه در راه آن متجلي شده است. با عنايت به اينكه این عقیده در سر تا سر دنیای اسلام طرفدارانی داشته است. لذا منادیان آن گاهی راههای مسالمت جویانه را برای رسیدن به آرمان مقدس خود پیمودهاند و گاهی با تکیه بر اصل جهاد و مبارزه مسلحانه گام در این راه نهادهاند.
4-2-دعوت به بازيابي مجد و شكوه تمدن اسلامي
از جمله دستاوردهاي انقلاب اسلامي كه در مقوله رشد و توسعه نظم نوین جهانی در جوامع اسلامي موثر بودند دعوت به بازيابي مجد و شكوه تمدن اسلامي بود. با نگاهي در تاريخ مي توان دريافت كه ان زمانی که شمار زیادی از مردم مغرب زمین در تاریکی جهل و گمراهی غوطهور شده بودند و دوران قرون وسطی را تجربه میکردند،اسلام مشعلدار تمدن بزرگ و پیشرفتهای در عرصههای فرهنگی،سیاسی و اقتصادی بود و اين ميراث انچنان عظيم و گسترده بود كه تمدن اسلامي در حوزههای گوناگون ادبیات،هنر،علوم طبیعی،فلسفه،نجوم،ریاضیات،طب،فیزیک و شیمی حرف اوّل را میزد و محققان و دانشمندان بزرگ اسلامی،سهم ارزندهای در توسعهء علوم و فنون داشتهاند. اين تاثير نه تنها مورد تاييد مسلمانان است بلكه خود اروپايان نيز به ان اذعان دارند . به عنوان مثال در اين زمينه در کتاب تاریخ اروپا امده است((در کل تاریخ جهان،هیچ چیزی در دنیا قابل قیاس با گسترش اسلام و تأثیرات بلافصل آن در قرن هفتم میلادی نبوده است.»(22) اين امر تا انجا به پيش رفته است كه بسیاری از اندیشمندان و متفکران غربی دربارهء تأثیر پذیری اروپا از تمدن اسلامی سخن گفتهاند و آن را مورد تأیید قرار دادهاند. از آن جمله مردم شناس و تاریخدان بنام انگلیسی،قرن هشتم رابرت بریفالت(Rohert Briffault(1876-1948) است كه به صراحت بيان مي دارد تا اواخر قرن دوازدهم میلادی اسلام به عنوان دوران تمدن درخشان،فعال و پر از انرژی و سازندگی بوده است و آن را مقابله با دنیای غرب كه در ان زمان غرق در بربریت و در درجهء نازلی از هویت انسانی بوده است،قرار میدهد.وي به صراحت بيان مي دارد كه غیر متعارف و اشتباه خواهد بود،اگر فرض شود که دنیای اسلامبه عنوان یک تمدن پیشرفته دارای تأثیر محسوسی بر شکل و ساختار تمدن غربی نبوده است(23) «هنری پیرن»( Henri Pirenne ) در دوران حاضر نيز شاهد چنين سخناني از سوي اروپاييان هستيم . به عنوان مثال رابین کوک وزیر امور خارجه اسبق انگلیس در مرکز انجمن مزبور درباره روابط اسلام و غرب و ضرورت گفتگو میان این دو فرهنگ،مطالب مبسوطی اظهار مي كند .وی در بخشی از بیانات خویش چنین گفت(( ریشههای فرهنگی ما نه تنها اصیل که از اسلام نیز بهره دارد.هنر،علوم و فلسفهء اسلام به شکل گیری اندیشه و شخصیت ما کمک کرد.اعداد اسلامی(ریاضیات)نحوهء شمارش(محاسبه)را به ما آموخت.ما در جریان توسعهء روابط خود با جهان اسلام، دینی را که فرهنگ غرب به اسلام دارد باید به خوبی مدّ نظر داشته باشیم…غرب به اسلام بسیار مدیون است.اسلام بنیادهای فکری بخش عظیمی از تمدن غرب را پایه ریزی کرد.از شناخت اعداد تا درک ما از ستارگان و بسیاری از مبانی تمدن ما ریشه در تعالیم اسلام دارد.یکی از بزرگترین اشتباهاتی که ممکن است غرب مرتکب شود این است که فرهنگ ا سلامی را بیگانه تصور کند.چنین نیست؛فرهنگهای ما در طول تاریخ در هم عجین شدهاند.آنها امروزه در هم آمیختهاند….(24) در كل مي توان گفت كه دوران با شکوه تمدن اسلامی اگرچه قریب پنج قرن به طول انجامید و طی پانصد سال متمادی و درست در عصر قرون وسطایی که اروپا در عقب ماندگی و انحطاط به سر میبرد و با خرافات و بربریت و نادانی دست و پنجه نرم میکرد،فرهنگ و تمدن اسلامی،روح تازهای بر کالبد بیجان غرب دمید و چشم اندازهای جدیدی در زمینههای فرهنگی،علمی و انسانی به روی جهان غرب گشود. اختراعات،ابتکارات و نوآوریهای علمی مسلمانان باعث شد تا مسیر رنسانس در اروپا هموار شود و افقهای روشنی از ترقی و پیشرفت در زمینههای مختلف فرا راه بشر قرار گیرد.اروپای آن روز تحت تأثیر تفکّر اسلامی قرار گرفت و مشتاقانه و با آغوش باز آن را پذیرفت. اين در حالي است که علی رغم تأثیر مثبت تمدن اسلامی بر فرهنگ قرون وسطایی اروپا،این حقیقت را دنیای غرب نادیده انگاشته و یا به صورت محدود و به ندرت به آن اشاره کرده است. دوران افول تمدن اسلامي از حدود قرن شانزدهم که استعمار اروپا آغاز گردید، شروع مي شود اگرچه در اوايل اسلام همچنان در حال توسعه و پیشرفت بود و بخشهای وسیعی از قاره آسیا تا شمال آفریقا را تحت نفوذ سیاسی و فرهنگی خویش قرار داد.موفقیتهای چشمگیر مسلمانان در ایجاد یک امپراتوری وسیع از اسپانیا تا هند تنها در خلال یک قرن یکی از شگفتانگیزترین رویدادهای تاریخ محسوب میشود. ولي در ادمه استعمار غرب که تحمل و طاقت دیدن عظمت و اقتدار جهانی اسلام را نداشت با تمام توان برای جلوگیری از گسترش اسلام تلاش کرد.
برای تحقق این منظور شرکتهای استعماری فرانسه،پرتغال،انگلیس و روسیه،زمینه را برای نفوذ سیاسی،اقتصادی و نظامی در سرزمینهای اسلامی فراهم نمود.بسیاری از حکومتهای مستقل اسلامی در حوزه جنوب و شرق آسیا، خاورمیانه و منطقه آفریقا به مستعمرات اروپایی درآمد به گونهای که در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم،قوانین اروپایی جایگزین بسیاری از قوانین عرفی عملی و اسلامی شد و ارزشهای اسلامی آرام آرام کمرنگ و فرهنگ منحط غربی جای آن را گرفت. در این دوران،جهان غرب،نفوذ سیاسی و اقتصادی خویش را در جوامع اسلامی گسترش و از نظر اجتماعی و فرهنگی نیز جهان اسلام را مورد تهدید قرار داد. اين روند با ورود امريكا به عرصه استعمار گري روند رو به رشدي به خود گرفت . امريكا با داعيه هژمونی وارد عرصه استعماري گرديد . هژمونی ( Hegemony )یا برتری طلبی،توصیف سلطه دولتی بر دولتهای دیگر،و به معنای گستردهتر؛هژمونیسم برای توصیف سیاستهای قدرتهای بزرگ با هدف استواری چنین سلطهای به کار برده میشود.و به نظر میرسد چنین معنایی به یکی از معانی امپریالیسم نزدیک است.دورهء 1909-1901 در تاریخ آمریکا به دورهء دیپلماسی چماغ( Big Stick Diplomacy )معروف است.در این دورهها اگر چه آمریکا سرگرم مناقشات داخلی خود بود و سرکردگی امپریالیسم را در زمان استعمار انگلیس بر عهده داشت،اما روحیهسلطه طلبی را نیز در متن آرمان خود داشت که از منشورفرمان سرنوشت (اعلامیه جنگهای داخلی)آن برمیآید. اين روند تا به انجا پيش مي رود كه در سال 1905 تئودور روزولت رئیس جمهور وقت آمریکا در یک سخنرانی گفت((من هرگز قدمی در سیاست خارجی برنمیدارم،مگر اینکه با زور قادر به اجرای آن باشم)).وی همچنین توجیه تجاوزات خارجی ایالات متحده رامداخله پیشگیرانه ( Preventive Intervention )مینهد و میگوید((اعمال خلاف مستمر دیگران،نهایتا نیاز به دخالت ملتی متمدن دارد تا به عنوان یک پلیس بین المللی عمل کند)) بدون شك این دقیقا چیزی شبیه به دکترین بازدارندگی جرج بوش است که بر اساس تئوری عدالت بیپایان او پایهریزی شده است.( Doctrine of pre-emption) اوج اين هژموني گرايي را مي توان در انديشه هاي فرانسيس فوكوياما ديد . فوكوياما متفکر و نظریه پرداز استراتژیک ژاپنی تبار آمریکایی،ابتدا مقالهای در 1989-1988 بصورت کنفرانس در دانشگاه شیکاگو ارائه کرد و سپس در دو سال،نتیجه پاسخها و توضیحات پیرامون مقالهء مزبور را به صورت کتابی به عنوان پایان تاریخ و آخرین انسان گرد آورد که در سال 1991 انتشار یافت.
اساس تز فوکویاما را چهار مؤلفه تشکیل میدهد:
1.تمدن صنعتی پیشرفته،میل به جهانی شدن دارد؛
2.مبارزه برای ارج شناسی،رمز پیشرفت و تکامل تاریخ است؛
3.توسعه بیشتر در سایهء خصومت حاصل شده؛تا همکاری؛
4.سرمایهداری دموکرات لیبرال،تاکنون موفقترین نظام بوده است.
فوکویاما در این تز بر اساس فلسفه تاریخ قائل به این است که اساسا لازمهء دورهء مدرنیته،گام نهادن به دورهء بعدی است که در آن جهانی شدن تحقق یافته است. اصل نظریه فوکویاما ایجاد ذهنیت تک قطبی،یا تک قطبی ذهنی شدن در جهان است.او قصد دارد از لحاظ ایدئولوژیک و فلسفی،اساس نظام لیبرال دموکراسی آمریکا را که بازیهای قدرت را تحت تأثیر خود قرار داده است،به عنوان قطب برتر نشان دهد.و بدین طریق، آمریکا را نسبت به هر اقدامی در این راستا تشویق مینماید.
اما ممکن است فرجام نگری،طیف محافظه کار حاکم را نسبت به عکس العمل ملتها هشدار دهد.بنا بر این، فوکویاما به روان شناختی عامی تحت عنوان ارج شناسی روی میآورد و میگوید:انسان حیوانی است اجتماعی؛اما اجتماعی بودن وی منجر به جامعه مدنی صلح آمیز نمیشود؛بلکه منتهی به مبارزه تا حد مگر میشود.مبارزهای که هدف از آن صرفا کسب پرستیژ،و شناخته شدن ارج شخص از سوی دیگری است.این مبارزه خونین میتواند یکی از این سه نتیجه را داشته باشد:
1.ممکن است هر دو مبارزه کشته شوند،که در این صورت زندگی انسان به پایان میرسد؛
2.ممکن است یکی از دو طرف کشته شود،بنا بر این خاطر آن که زنده میماند ارضا نمیشود،چرا که دیگر کسی نیست که ارج او را بشناسد؛
3.مبارزه ممکن است به رابطه خدایگان و بنده بینجامد؛یعنی یکی از طرفین به جای آنکه جان خود را به خطر اندازد تصمیم میگیرد به زندگی بندهوار گردن نهد.در این حال،خاطر خدایگان ارضا میشود؛رابطهای به اعلای درجه نابرابر.راهبرد سوم فوکویاما در راستای تئوریک کردن جنگ و تهاجم انسانها به یکدیگر به عنوان یک سنت در تاریخ است.به عقیدهء او،موتور محرک تاریخ جنگ است،نه صلح و همکاری،وی میگوید:توسعه که مطلوب لیبرالیسم اقتصادی است،اگر چه جهانی شدن را در پی دارد،اما این مقصود فقط در سایه رقابتهای جنگی بین ملل مختلف به دست میآید. مضمون غزل فوکویاما این است که اگر چه جنگ منجر به نابودی کشورها میگردد، خود نیز مطلوب جهانی شدن میباشد،اما در عین حال آنها را وادار به پذیرفتن تمدن فنی مدرن و ساختارهای اجتماعی-که لازمهء آن است-میکند.آنچه انسان را ابتدا وادار به زندگی در جامعه کرده،و سپس تواناییهای این جوامع را توسعه داده بیشتر در سایه خصومت حاصل شده است نه همکاری(موسی غنی نژاد،«پایان تاریخ و آخرین انسان»،اطلاعات سیاسی اقتصادی ،ص 25.) اين مباحث سر و صداي زيادي در جهان به پا مي كند تا جاييكه یکی از منتقدین فوکویاما در مقالهای مینویسد((در دهه 1950 به هنگام خیزش برای جهانی شدن ایالات متحده،دموکراسی لیبرال به عنوان چراغ راهنمای آمریکا افروخته شد،به صورت بخشی از سیاست خارجی آمریکا نهادی شد،و در قالب بخشی از نظریه مدرن سازی،نظریه پردازی شده و به جای قبلی بازگشته است.در این زمینه،بحث فوکویاما تکراری،کاملا محافظه کارانه و ارتدوکسی از سیاست خارجی آمریکاست.))(25) در كل دورنمای کار فوکویاما هنر چشمگیری را نشان نمیدهد،جز آشتی دادن دو مقولهء رایج بدون ارتباط با یکدیگر؛یکی لیبرالیسم انگلیسی،و دیگری دیالکتیک هگلی،اما چرا چنین کار به ظاهر کوچکی،آن همه سر و صدا و واکنشهای مجامع علمی و سیاسی را در پی داشت؟کار عمدهء فوکویاما تنها این موضوع نبود،بلکه او برای تبیین پیش فرض نظریهء دموکراسی لیبرال-که شکل نهایی حکومت در جوامع بشری است-اندیشید و به اصطلاح آن را علمی کرد.او از دو شیوهء قدیم و جدید برای برهانی کردن و سپس حجیت دار کردن ادعای خود بهره جست:یکی استقرا در اشکال حکومت و شواهد تاریخی به بن بست رسیدن آنها-به جز شکل دلخواه دموکراسی لیبرال-در جوامع بشری،و دیگر استفادهء ابزاری از یک اصل شناخته شده نزد افلاطون و عمدهء فلاسفه متأخر بویژه نوع خاص هگلی آن،که حاکمیت حس ارج شناسی در انسان است.(26) امريكا با هدف تسلط و سلطه بر منابع جهان اسلام به انحاي مختلف سعي در مداخله در امور كشورهاي اسلامي با ظاهر بشر دوستانه دارد ولي غايت كار همان تاراج منابع است . ریچارد نیکسون،سی و هفتمین رئیس جمهور آمریکا،در کتابفراسوی صلح»و«برتر از صلحبه روشني پرده از اين امر بر مي دارد((جهان اسلام از هشتصد و پنجاه میلیون نفر در صد و نود گروه قومی مختلف تشکیل شده است،این متلها از منابع غنی نفت و بعضا از قویترین ارتشها برخوردارند و در قرن آتی توان تجاری قابل ملاحظهای در میان آنها نهفته است.در عصر برتر از صلح(سیادت آمریکا)میزان تعهد آمریکا به پشتیبانی از اسرائیل نباید کاهش یابد، همچنین مخالفت با رژیمهای افراطی نظیر عراق و ایران،-هنگامی که منافع آمریکا را تهدید میکنند-نباید تضعیف شود))(27) ولي با تمام اين احوال امروز شاهديم كه به بركت نظم نوین جهانی كه طليعه ان از انقلاب اسلامي ملت ايران زده شد روز به روزز از نفوذ استعمار در كشورهاي اسلامي كاسته و بر تعداد مسلمانان در كشورهاي غربي اضافه مي شود . تا جاييكه در اروپا پیش از سال 1979 میلادی،تشکیلات بسیار وسیع اسلامی وجود نداشت، اما امروزه دین مبین اسلام به عنوان دومین دین ملل اروپایی محسوب میشود و هیچ کشوری در اروپا نیست که در یک شهر آن،چند تشکیلات اسلامی وجود نداشته باشد. فرانسه تا پانصد سال پیش مسجد نداشت.
«انجمنهای اسلامی که در دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی در فرانسه،در قالب جریانات اسلامی،تأسیس شدهاند،عبارتند از:
-انجمن دانشجویان مسلمان فرانسه AEIF
2-گروه اسلامی فرانسه GIF
3-اتحادیه سازمانهای اسلامی فرانسه UOIF
4-گروههای وابسته به النهضة تونس
5-انجمن دوستی الجزایریهای ساکن فرانسه LFAF
6-جنبش تبلیغ
7-فدراسیون ملی مسلمانان فرانسه FNMF
8-گروههای شیعی نزدیک به ایران.»(28) در اسپانیا شاهد هستيم ،دانش آموزان مسلمان مقیم این کشور اجازه دارند تا از امکانات مدارس و مراکز تحصیلی در جهت فراگیری تعلیمات دینی اسلامی استفاده نمایند.حتي اين امر تا انجا به پيش رفت كه چندی پیش کمیسیون اسلامی اسپانیا موظف گردید تا کادر مورد نیاز آموزش تعلیمات دینی اسلامی دانش آموزان مسلمان در مدارس و دبیرستانهای این کشور را تعیین و به مسؤولان ذیربط معرفی کند. و يا در چند سال گذشته،تنها در انگلستان بیش از 500 جایگاه عبادت برای مسلمانان وجود دارد،از مرکز اسلامیریجنت پارک لندن گرفته تا نمازخانههای کوچکی که در منازل برای انجام امور عبادی در نظر گرفته شدهاند.در شهر منچستر حدود 20 تشکیلات اسلامی فعالیت دارند و در کشور اتریش حدود 90 مسجد و تنها در شهر وین 35 مسجد وجود دارد. هم اکنون در انگلستان شاهد پارلمان ویژه مسلمانان هستیم و در پارلمان هلند و آلمان و بسیاری از کشورهای اروپا،نماینده مسلمان حضور دارند .امروز زنان و دختران بسیاری در غرب به سوی حجاب،به عنوان نمادی از آزادی اسلامی،روی آوردهاند و هر روز پایبندی به سنتهای اسلامی و حفظ ظواهر دینی گسترش مییابد. در آلمان شاهد رشد روند اسلام گرایی در مساجد ترکها میباشيم .افزون بر این،این روند اسلام گرایی در بین جمعیت شمال آفریقای مقیم فرانسه و در بین جمعیت آسیایی مقیم لندن و نیز مهاجران سایر کشورها که در فرانسه و انگلیس سکونت دارند،همه گویای این است که در میان جمعیت مهاجر در انگلیس و فرانسه و جمعیت مهاجر در آلمان و بلغارستان تحرکاتی وجود دارد،که نشان دهنده نفوذ و حضور انقلاب اسلامی در این جوامع است، سفیر اسبق آلمان در الجزایر که بعدها به دین اسلام گروید،در یکی از کتابهای خود تصریح میکند((من پیش بینی میکنم که مشعل علمی پیشرفتهای جهان اسلام را مسلمانان ساکن اروپا در دست خواهند داشت؛چون امکانات دارند.))(29) راجر هاردی که چندی پیش برای شبکه تلویزیونی BBC برنامهای به نام فرزندان امام خمینی(ره)تهیه کرده بود با اشاره به نتایج تحقیقات خود پیرامون رشد جهانی و سریع اسلام اظهار میدارد((اسلام امروز بزرگترین مسأله غرب است و حتی یک مسأله بین المللی است.اسلام امروز نه فقط مسأله مربوط به خاورمیانه است،بلکه عالمگیر شده و مبارزه با آن مشکل))( امام خمینی و خیزش جهانی اسلام،بر گرفته از کتاب عصر امام خمینی،نوشته میر احمد رضا حاجتی.) اين امر تا انجا پيش رفته است كه گروهي از غربيان را وادار به موضع گيري سخت و گروهي ديگر را ملزم به نرمش و تسليم كرده است. به عنوان مثال کلاوس کینکل وزیر امور خارجه سابق آلمان در کابینه هلموت کهل،در یک مقاله مفصل تحت عنوان«همسایهای به نام اسلام»که در روزنامه فرانکفورتر آلگمانیه انتشار يافته است ،از اروپاییان در خواست مي كند ،این دین بزرگ را با دقت مورد مطالعه قرار داده و دیدگاههای خویش را درباره اسلام تغییر دهند.وي در انجا بيان مي دارد ((برای هگل فیلسوف آلمانی،اسلام از مدار تاریخ گم شده بود،اشتباهی با پیامدهای سنگین،که در زمانه ما نیز بسیاری دچار آن هستند.اسلام،پس از مسیحیت، دومین جامعه بزرگ مذهبی جهان است.حدود 4/1 میلیارد مسلمان،تقریبا یک چهارم جمعیت جهان را تشکیل میدهند؛در حالی که در سال 1970،تنها 18 درصد جمعیت جهان بودند.در 45 کشور جهان،مسلمانان اکثریت جمعیت را تشکیل میدهند؛نفوذ اسالم در سراسر جهان گسترش مییابد؛نه تنها به مثابه یک مذهب،بلکه همچنین به مثابه یک نیروی اجتماعی…برای روابط ما با جهان اسلام 14 میلیون مسلمانی که در اروپا زندگی میکنند،از اهمیت مرکزی برخوردارند.بیش از 3/2 میلیارد مسلمان تنها در آلمان زندگی میکنند. بیش از 75 درصد آنها ترک هستند،حدود 100 هزار نفر از آنان تابعیت آلمانی دارند.این همزیستی،شانسی است برای دیالوگ با اسلام؛برای بسیاری از ما،هنوز هم،یک جهان ناشناخته است.نباید چنین باقی بماند.(30) بسیاری از صاحب نظران و تحلیلگران منصف غربي با بررسی و تجزیه و تحلیل اوضاع فعلی جهان غرب،ضمن اشاره به رویکرد گسترده جوامع غربی به تفکر اسلامی،دیدگاههای آقای کینکل را مورد تأیید و تأکید قرار دادهاند و اظهار مشابهی در این باره دارند تا آنجا که برخی از آنان دکتر روبرت کرین،مشاور وقت ریچارد نیکسون ریاست جمهوری اسبق آمریکا و رئیس بنیاد تمدن نوین این کشور،در مصاحبه با هفته نامهالمسلمةچاپ لندن اعتراف کردهاند((قدرت اسلام برترین قدرت قرن بیست و یکم خواهد بود)) لذا مي بينيم كه دوران طلوع خورسشيد پر فروغ تمدن اسلامي اغز گرديده است و اين بار نه تنها كشورهاي اسلامي بلكه اروپاييان نيز نظاره گر ان هستند . امروزه شاهد هستيم كه خیزش اسلامی طی سالهای اخیر در کشورهای اروپایی و آمریکایی به حرکت عمیق خویش ادامه میدهد و مسلمانانی که در این کشورها زندگی میکنند و در معرض افکار و فرهنگ غربی هستند،روز به روز با الگو گرفتن از ایدئولوژی اسلامی، رفتارشان را در راستاي ارمانهاي اسلامي شکل میدهند.از اين روست كه جذب غربيان به اسلام در ان ديارروند رو به رشدي به خود گرفته است
نتيجه گيري
با عنایت به آنچه گذشت مشخص گردید که انقلاب اسلامی توانست در عرصه بين الملل تاثيرات شگرفي داشته باشد. انقلاب اسلامی با تاثير بر ممالك اسلامي رشد و توسعه مقوله نظم نوین جهانی را در انها توسعه و تقويت كرد . و از سوي ديگر در عرصه روابط بینالملل از رهگذر زیر سؤال بردن مشروعیت هنجارها و قواعد حاکم بر نظام بین الملل، رویکردی جديد را در ديپلماسي بين المللي بنيان نهاد . روشنفکران و انديشمندان دینی در كشورهاي اسلامي به عنوان طبقه ممتاز و نخبه جامعه شان توانستند نقشی اساسی در تبين اهداف و مباني انقلاب در كشورهاي خود داشته باشند كه نهايت كار علاوه بر تحول در ساختار سیاسی ـ اجتماعی داخلی کشورها به تغییر و گشتار در ساختار نظم منطقهای و نیز ماهیت تحولات بینالمللی اهتمام منجر گرديد . از سوي ديگر موج اسلام خواهي در شورهاي غربي سبب شد تا اين بار تئوري هاي انها در مورد اسلام ستيز بر عكس شود و به جاي نفرت مردم از اسلام شاهد گسترش اسلام به صورت وسيع و همه جانبه در غرب هستيم . به نظر مي رسد اين مقوله نظم نوین جهانی كه طليعه ان از انقلاب اسلامي ملت ايران زده شده است مي رود تا بشارت دهنده و مبين طلوع دوباره فرهنگ و تمدن پر شكوه اسلامي در تمام نقاط جهان گردد
منابع
1- مرتضی مطهری،نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر،(قم:نشر عصر،1357،ص 21.
2- ایوبى ،حجت ا… (1377)مشارکت انتخاباتى، علل وانگیزهها، مجموعه مقالات، تهران، سفیر ص187
3- صحیفه نورج 12ص278.
4- همان،26/9/58.
5- عنایت، حمید(1352) شش گفتار درباره دین و جامعه ،تهران،نشر موج ص65
6- دورکهایم، آنتونی گیدنز(1363)ترجمه یوسف اباذری ، تهران، خوارزمی ص28
7- عظیمی حسین) 1370)توسعه و فرهنگ، نشریه نامه فرهنگ، سال دوم، شماره یک و دو، پاییز و زمستان ص21
8- نراقی، یوسف(1370) فرهنگ ملی و توسعه اجتماعی(2) ، مجلهفرجاد، سال دوم، شماره نهم مهر ص9
9- رهبر عباسعلى، شیعه وفرهنگ توسعه، فصلنامه حکومت اسلامى، شماره 5 ، ص234
10- نقش قیامتی انقلاب اسلامی، ص 95
11- نشریه شما، مورخ 10/10/77، صفحه13
12- پیام برائت از مشرکان، صحیفه نور، ج 20، ص 118
13- صحیفه نور، ج 17، ص 240، مورخ 4/2/62
14- پیام امام خمینی (ره) به مناسبت سالروز پیروزی انقلاب اسلامی، صحیفه نور، ج 11، ص 266
15- صدور انقلاب از دیدگاه امام، ص 61 ـ 60
16- بیانات امام خمینی در جمع سفرای کشورهای اسلامی، صحیفه نور، ج 13، ص 127،
17- بیانات مقام معظم رهبری مورخ 17/11/80 در دیدار با اعضای شورای عالی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی
18- بیانات مقام معظم رهبری مورخ 17/11/80
19- مجموعه مقالات،سید جمال الدین و نهضت بیداری اسلامی،(تهران:نشر مجمع تقریب مذاهب اسلامی،1383).،ج 5،ص 80.
20- مجموعه مقالات،سید جمال الدین و نهضت بیداری اسلامی،(تهران:نشر مجمع تقریب مذاهب اسلامی،1383).،ج 4،ص 40.
21- مرتضی مطهری،امدادهای غیبی از زندگی بشر(به ضمیمه چهار مقالهء دیگر،(تهران،انتشارات صدرا)،ص 122
22- ماهنامه اسلام و غرب شماره 38، ص 34.
23- ماهنامه اسلام و غرب،وزارت امور خارجه.سال چهارم،شماره 34،خرداد 79،صفحه 27-26.
24- وامداری غرب نسبت به شرق،دکتر محمد آراستهخو،پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی،بهار سال 1379،ص 506-505.
25- جان ندروین پیترز،«فوکویاما و دموکراسی لیبرال:پایان تاریخ»،ترجمه پرویز صداقت، اطلاعات سیاسی اقتصادی،شماره 79 و 80،ص 44.
26- موسی غنی نژاد،«پایان تاریخ و آخرین انسان»،اطلاعات سیاسی اقتصادی،ص 22.
27- مجتبی امیری،اطلاعات سیاسی اقتصادی،شماره 69 و 70
28- جعفر ربیعی،گزارش یک کتاب،پاریس پایتخت عربی،سفارت ج.ا.ا در پاریس،ص 23.
29- ماهنامه اسلام و غرب،شماره 28،آذر ماه 1378،ص 37.
30- هفته نامه دیدار،چاپ آلمان،سال دوم،شماره 24،اسفند ماه 1377،گزارش(ویژه انگلستان