نوجهان

نوجهان

 اتحادیه انجمن های اسلامی دانش آموزان

انقلاب‌اسلامی ایران آغازگر تحول نظم جهانی

چکیده

انقلاب‌اسلامی ایران جریانی فرهنگی است که اصل و ریشۀ آن در اسلام ناب محمدی(ص) است و جامعۀ ایران آن را با نگاه و آرمان فرهنگی، در راستای تقابل با مدرنیته به‌سرکردگی آمریکا، آغازنمود و متعاقب آن، در برهه­ای خاص، متوجه وضعیت سیاسی شد و با جهت­گیری خاص خود، به رویارویی با قدرت آمریکا پرداخت؛ تقابلی که این جریان را از ساختاری بهره­مند می­سازد که اصالتاً درتقابل مدرنیته و جریان جهانگرای غرب به‌سرکردگی آمریکا است که امروزه بر کل جهان حاکم می‌باشد.

در روزگار کنونی غرب به‌سردمداری آمریکا، البته با تجربۀ دورۀ مدرن و پسامدرن، به‌واقع جهان را در سیطرۀ فکری و فرهنگی و تمدنی خود گرفتار کرده‌است و با اتکاء بر قدرت اقتصادی و تاحدودی قدرت نظامی، اساساً بستری را برای پیشبرد کل جهان در راستای منافع خود تبیین‌کرد که در آن همه جریانها و حتی قدرتهایی را که روزگاری ادعایی در سطح بالای جهان داشتند، به‌حاشیه‌راند، و خود یگانه قدرت حاکم بر جهان گردید، قدرتی که فرهنگ و سیاست و اقتصاد کل جهان را در راستای منافع خود تبیین‌می‌نماید، و با اتکاء بر همین قدرت، جهان را در مسیر موردنظر خود به پیش می‌برد؛ مسیری که آن را نظم جهانی می‌نامد، نظمی که از آمریکا سربرآورده و بر کل جهان و ساختارش حاکم گشته‌است. اما وقوع انقلاب‌اسلامی لرزه‌ای بر اندام آن نظم جهانی، آن هم در مهم‌ترینِ اجزاء جغرافیایی و اقتصادی آن انداخت؛ لرزه‌ای که به‌مرورزمان، دامنۀ آن وسیع‌تر گشت و امروزه تقریباً همه جهان را دربرگرفته‌است.

متن پیش­رو نوشتاری تحقیقی-تحلیلی بر بنیاد منابع مکتوب و وقایع حاکم بر جهان امروز در چهارچوب پژوهشهای بنیادی در حوزۀ تقابل غرب به‌سرکردگی آمریکا و نظم جهانی موردادعایش با جریان انقلاب‌اسلامی در روزگار حاضر، و اجزاء و مبانی و بسترهای تمدن اسلامی با تأکید خاص بر این تقابل است که با روش کتابخانه­ای و بر مبنای این پرسش که جریان این تقابل، برمبنای نمودها و نشانه‌ها، چگونه پیش‌خواهدرفت، و فرجام آن چیست، به‌انجام‌رسیده‌است.

واژگان کلیدیتمدن، اسلام، مدرنیته، انقلاب‌اسلامی، ایران، آمریکا، نظم جهانی

مقدمه

 انقلاب‌اسلامی پیش از جریان امام‌خمینی(ره)، به‌گونۀ جریانهایی در اعتراض به وقایع ضدّاسلامی، که همه منشأ به دولت آمریکا و تصمیم کلان آن در جهت غربی‌سازی حکومت و جامعۀ ایران می‌رساندند، همچون کشف‌حجاب رخ‌می‌نمود؛ جریانهایی که برخی هم منتج به لغو این قانون ‌شدند(شهرام‌نیا و زمانی، 1391، ص. 74)؛ و البته این اعتراض‌ها حائز چنان اهمیتی بودند، که می‌توان آنها را وجهی از انقلاب کلان ‌اسلامی جریان‌یافته در ایران به‌شمارآورد که هرکدام در همان برهۀ وقوع منقطع می‌شدند؛ و به‌سان آتشی زیر خاکستر، گهگاه زبانه‌می‌کشید تا به جریان لاینقطع انقلاب‌اسلامی رسیدند.

اما به‌هرروی در این شرایط و موقعیت است که انقلاب‌اسلامی ایران سربرآورد؛ انقلابی که اصالتاً جریانی در تقابل مدرنیته[2] و جریان جهانگرای غرب به‌سرکردگی آمریکا است که امروزه بر کل جهان حاکم می‌باشد؛ و البته جریانی است که صرفاً با پیاده‌سازی آن می‌توان فرهنگ و تمدن اصیل اسلام را در جهان امروز که از زوایای مختلف آماج حملۀ فرهنگ و تمدن غرب است، باززنده‌سازی‌کرد؛ چراکه در غیر این صورت، و به‌تعبیری با پذیرش تمدن غرب به‌عنوان تمدن غالب جهان، ما به‌عنوان نمایندگان فرهنگ و تمدن ایران اسلامی، به‌واقع پیشاپیش، دستان تمدن خود را پیش تمدن ستیزندۀ مدرنیته بالابرده‌ایم؛ و این تجربه‌ای است که ما در دوره‌هایی چون روزگار رضای پهلوی و پسرش و برخی کسانی که سر در هوای مؤانست با غرب داشته‌اند، تجربه‌کرده‌ایم.

       باری، چنین می‌توان اظهارداشت که وقوع انقلاب‌اسلامی در ایران به‌عنوان جزئی از جامعۀ غرب آسیا با شرایط فرهنگی و اجتماعی و سیاسی خاص، آغاز تقابل با جریان برخاسته از غرب گردید، همان جریانی که در این منطقه سعی در زدودن دین از جوامع و حساسیت جوامع نسبت به این موضوع نمود، و البته همچنان در این مسیر دست از تلاش برنداشته‌است، و پافشاری‌ها بر همین مرزهای سیاسی موهوم و شکاف‌ها و تفرقه‌ها و دشمنی با جریان انقلاب‌اسلامی ایران در نواحی مختلف به‌گونه‌های مختلف همه نشانگر این موضوع اند. اساساً می‌توان گفت انقلاب‌اسلامی ایران جریان‌ساز تقابل با غرب و پدیدۀ هویت ملی مدرن به‌عنوان آرایه‌ای غربگرایانه در پی لیبرالیسم و سکولاریسم گردیده‌است، پدیده‌ای که امروزه از جانب غربیان با آرایۀ دروغین دموکراسی زینت‌داده‌می‌شود تا مجرایی برای دستیابی به اهدافشان در نواحی مختلف ازجمله همین ناحیۀ غرب آسیا گردد؛ و همین دروغ‌پردازی آنان و        شعارپردازیشان به‌تبع آن، مسیر انقلاب‌اسلامی ایران را دشوار و آگاهی مردمان همه این نواحی را ضروری می‌کند.

در روزگار مدرن که غرب بر آن شده که آن جریان وسیع و عمیق را در جامعۀ غرب آسیا به‌نابودی‌بکشاند، در یک فرایند تاریخی کار خود را پیش‌برد و تاحدودزیادی هم در این زمینه به‌موفقیت‌رسید؛ به این ترتیب که ابتدا این جامعه را با مرزهای سیاسی موهوم به شکاف و تفرقه کشانید، و سپس در اجزاء پدید‌آمدۀ جامعه، همچنان که پیشتر اشاره‌گردید هویت‌های ملی مدرن را پدیدآورد؛ و این هویت‌ها از همان غربیان آموختند که هرکدام در چارچوب همین هویت ملی مدرن خود، بدون‌توجه به همسایگان، که روزگاری در چارچوب یک هویت با هم قدم‌برمی‌داشتند و ابراز موجودیت می‌کردند؛ و گاه حتی در قالب دشمنی با هم، روزگار خود را پیش‌ببرند، روزگاری که به سمتی بود که اساساً اثری از هیچ‌کدام آنها به‌عنوان حتی جزئی از یک جامعۀ اسلامی باقی‌نگذارد.

 حال آن‌چه که ضرورت‌دارد، این است که ببینیم نقش انقلاب‌اسلامی ایران در تقابل با پدیدۀ هویت ملی مدرن و نظم نوین جهانی چیست؟ با توضیح‌هایی که در بارۀ پدیدۀ هویت ملی مدرن ارائه‌گردیدند، می‌توان چنین اظهارداشت که این پدیده پدیده‌ای کاملاً غربی و برمبنای آراء غربی‌ها است که در جوامع غیرغربی هم به‌تبع آنها و در پی توسعۀ ارزشهای غرب و مدرنیته، تعریف‌می‌شود. اما باید پرسید در جوامعی با پیشینۀ کهن فرهنگی و تاریخی و اجتماعی و سیاسی همچون جوامع غرب آسیا، این پدیده بر چه اساسی تعریف‌گشته‌است. البته در این راستا، توجه به این مهم ضروری است که این واقعیت واقعیتی کتمان‌ناپذیر است که جوامع یا به‌تعبیر‌بهتر، جامعۀ غرب آسیا، در روزگاری که غرب امروز از مفاهیمی چون هویت عاری بوده‌است، تبیین‌کنندۀ هویت در سطحی وسیع آن هم به محوریت دین بوده است.

1-آمریکا ابرقدرت جهانی

از شهریورماه سال 1370(اوت 1991) و رخداد فروپاشی اتحادجماهیرشوروی، آمریکا، به‌عنوان نماد قدرت غرب در همه حوزه‌های بشر مادّی؛ در دوره‌ای نه‌چندان کوتاه در موضع ابرقدرت جهان ایستاد. اما اساساً نیل آمریکا به جایگاه یک قدرت بالای جهانی، چگونه به‌وقوع‌پیوست؟

آمریکا به‌دلیل شرایط ویژۀ جغرافیایی و محیطی، که این کشور را از منظر جغرافیایی و زیرساخت‌های اجتماعی و اقتصادی و حتی نظامی، در موقعیتی دور از درگیریهای جهانی اول تا پایان جنگ جهانی دوم قرارمی‌داد، آسیب چندانی از این دو جنگ ندید(بزرگمهری، 1383، ص. 48) و حتی جنگ دوم برای آن کشور بستری برای بهسازی و رونق اقتصادی گردید و منابع انسانی آن که البته در راستای یک سیاست کلان، همچون سیاست امروزین غرب نسبت‌به رژیم اشغالگر صهیونیستی، اساساً یک جمعیت مهاجر و علاقه‌مند به یک زندگی بهتر بودند، توانست موقعیت‌های ویژه‌ای را در حوزۀ اقتصاد و راه‌اندازی و بهره‌مندی فراوان از صنعت جدید، و به‌تعبیری کارخانه‌های بـزرگ و صنعتی و خاص دنیا‌، در جهان پس از جنگ جهانی دوم به‌دست‌آورد، و فی‌الجمله پس از جنگ جهانی دوم که بسیاری از کشورها در اثر جنگ ویران شده بودند، از این ویرانی‌ها مصون ماند و ساختارهای سیاسی و اقتصادی باثبات‌تری یافت.

اما امروزه شرایط آمریکا در عرصۀ بین‌المللی به‌چه‌ترتیب است؟ شرایط این دورۀ آمریکا در جهان را می‌توان چنین اظهارداشت که وقوع جنگ جهانی دوم اروپا، ژاپن، و کلاً کشورهای درگیر این جنگ ، و حتی کشورهای خارج از جریان مستقیم جنگ را تاحدودزیادی، به ویرانه تبدیل‌کرد، و این کشورها تقریباً همه بسترها و زیرساختهای اقتصادی و اجتماعی خود را پس از این واقعۀ جهانی ازدست‌دادند، و به‌این‌ترتیب، ایالات‌متحدۀآمریکا در مدت حدود سی سال پس از جنگ دوم، هیچ رقیب جدی اقتصادی نداشت، و در این مدت توانست فارغ از هرگونه جنبۀ رقابت، که خود بستری برای اضمحلال توانایی‌های مختلف آمریکا می‌توانستند به‌شمارآیند، مسیر رشد و ارتقاء به‌ویژه اقتصادی و نظامی را به‌راحتی بپیماید(دیپلماسی ایرانی، 1387)، و در طی این مدت، به رشد چشم‌گیری برسد، و گوی پیشرفت را از رقبای خود برباید و به قدرت برتر جهانی تبدیل‌شود و بر بام صنعت و تجارت جهان بایستد.

به‌هرروی، در دورۀ پس از جنگ جهانی دوم تا کنون، به‌ویژه از زمان فروپاشی اتحادجماهیرشوروی، ایالات‌متحدۀآمریکا در بام قدرت جهان قرارگرفته‌است(احمدی معین، 1386، ص. 9)؛ قدرتی که در مفهوم بین‌الملل می‌توان آن را در چهار بند زیر تبیین‌کرد

1- هدف دولتها و رهبران آنها

2- ابزار اعمال نفوذ و تسلط بر رفتار و موضع‌گیری‌های دولت‌های دیگر

3- تسلط بر منابع و عوامل قدرت جهانی

4- معیاری برای سنجش پیروزی‌ها و دست‌یابی کشورها به امنیت در ورطۀ بین‌الملل(یزدان‌فام، 1385، ص. 609)

و این موارد را می‌توان چنین تبیین‌کرد که گروهی در عرصۀ قدرت آمریکا قراردارند که این کشور را از ظرفیتی برخوردار می‌دانند که در حیطۀ آن، می‌تواند یا حتی باید در حدّ اعلای قدرت بین‌الملل قرارگیرد و همچنان بماند، و در راستای افزایش قدرت خود و افزایش حیطه و قدرت تسلط بر نظام بین‌الملل، وضع موجود را به همین ترتیب پیش‌ببرد و نظم جهانی موردنظر خود را به جهان و جهانیان تحمیل‌کند، و از این روند، در حوزۀ اقتصادی و سیاسی و حتی فرهنگی، در چارچوب رهبری این کشور بر این مجموعۀ بشری، و اطلاق و تلقین برتری فراگیر بر جهان بهره‌بگیرد، و البته در این راستا، رفاه و امنیت طولانی‌مدت مردمی که اهالی قدرت آنها را به‌عنوان شهروند آمریکا درنظرمی‌گیرند، ایجادشود.(همان، ص. 612) البته تذکر این نکته هم شاید خالی از فایده نباشد که اینان پس از حدود سی سال، که آمریکا قدرت بلامنازع جهان بوده‌است، و البته در گوشه‌وکنار نمودهایی از به‌هم‌زنندگان این ساختار قدرت را می‌دیدند، به این نتیجه رسیده‌اند یا این جایگاه را برای آمریکا ترسیم‌کرده‌اند که کاهش آن قدرت، یا قرارگیری آمریکا در موقعیت رهبری جهان، نظم جهانی ادعایی آنان را ازبین‌خواهدبرد(Kagan, 1998, p. 24)؛ و این خود عاملی برای تلقین واهمۀ موجودیت به اهالی جهان، درصورت نبود این رهبر، و لاجرم پذیرش تحت‌الحمایگی غیررسمی آمریکا از جانب بیشتر کشورها شده‌است؛ و نزج این نگرش و البته، سیاست‌ورزی مقام‌های آمریکا در مسیر ارتقاء منافع ملی، عواملی بودند که اقدام‌های این کشور را هرچه‌بیشتر به سمت ارتقاء اقتصاد ملی به‌بهای نابودی اقتصادهای کشورهایی که آن تحت‌الحمایگی را پذیرفته‌بودند، و حتی اقتصاد کشورهای خارج از حیطۀ این تحت‌الحمایگی، سوق‌دادند؛ و چنین شد که آمریکا در عرصۀ بین‌الملل به قدرت غالبی تبدیل‌گردید که سیاستهایش در مسیر غارت کشورهای کوچک و ضعیف سیاسی قرارگرفتند.(جکسون و سورنسون، 1383، صص. 246-245) اساساً کلیت ساختار حکومت آمریکا در این دوره به سمت ایفای نقش در موقعیت یک حکومت فراگیر جهانی، با کشورهای وابستۀ تامّ بسیار زیاد در سراسر جهان پیش‌رفت(Mann, 2004, p. 52-82)؛ و در این مسیر، حتی برخی کشورهای اروپایی و غیراروپایی غربی، به‌بهای ازبین‌رفتن استقلال تصمیم‌گیری‌های خود در موضوعهای مختلف، به این حکومت جهانی فراگیر آمریکا تن‌دادند، و برای حفظ موقعیت غرب در جهان، آن را پذیرفتند.      

2- انقلاب‌اسلامی ایران جریانی جهانی

اما در بررسی موقعیت انقلاب‌اسلامی ایران در این جریان، می‌توان سخن را از اینجا آغازکرد که انقلاب مفهومی ذهنی است که اساساً دگرگونی و تحول را دربردارد.(دهخدا، 1346، ص. 431) اما از منظر سیاسی، در مورد این واژه، می‌توان به تعابیری ازاین‌دست رسید که شهید آیت­الله سیدمحمدباقر صدر چنین بیان­می‌کند که “انقلاب جنبشی سرسختانه و بر مبنای اصول مکتبی معینی است که با درک واقعیت­های موجود، به­دنبال تغییر و دگرگونی بنیادین در تمامی ابعاد زندگی فردی، اجتماعی و سیاسی و معیارها، اصول و ارزش­های حاکم است”(جمشیدی، 1377، ص. 120)؛ یا شهیدمطهری(1387) دو ریشه را برای انقلاب قائل می­شود که عبارتند از نارضایتی و خشم از وضع موجود و آرمان یک وضع مطلوب. اما باید توجه‌داشت که هنگامی که سخن از انقلاب‌اسلامی ایران به­میان­می­آید، این مفهوم مقداری وسیع­تر می­شود؛ به ­این ­ترتیب که این انقلاب یک رخـداد مقطعی مربوط به اواخر دهۀ 1350 هجری شمسی یا دهه­های 1340 و 1350 نیست؛ بلکه رخداد یا به­­تعبیربهتر، جریانی در تقابل ­با جریان مدرنیتۀ حاکم بر جهان و جهانیان این روزگار است و از این رو است که اساساً این انقلاب یک جریان فرهنگی و اجتماعی البته با زوایای اقتصادی و سیاسی است. به­تعبیری، انقلاب‌اسلامی ایران ماهیتاٌ یک انقلاب معنوی است که در سراسر مسیر حرکتش باید ارزشها و معيارهاي حاکم بر دولت و رفتارهاي اجتماعي را تغييردهد(محمدی، 1365، ص. 137) تا در مسیر نیل به هدف غایی خود قرارگیرد که امحاء بار نظم جهانی مدرنیته در کل جهان است؛ باری که به­واقع بر دوش کل جهان سنگینی­می­کند.(فوکو، 1377، ص. 65)

در تبیین اصالت انقلاب‌اسلامی ایران باید چنین اظهارداشت که این پدیده جریانی زنده و پویا و فعال و جهانی است، و البته در سیر این پویایی می‌کوشد که حرکتش همواره در جهت آرمان‌ها و سخنان مطرح‌شدۀ ذیل آن آرمان‌ها باشد، و لاجرم در این مسیر، خود را در پوششی قرارنمی‌دهد که آن را از اهالی جامعه و هشدارها و نقدهای ایشان جداکند؛ اما انفعال و تحول‌پذیری و دوری از ارزش‌هایی که اساساً آن اصالت را شکل‌داده‌اند، در آن راه‌ندارد؛ و چنین است که باید گفت این جریان هرگز در مسیر فاصله‌گرفتن از آن اصالت قرارنمی‌گیرد، و البته همین اصل است که سبب تداوم و ماندگاری نظام انقلاب‌اسلامی و برداشتن مداوم گام‌های روبه‌جلو این انقلاب و دوری آن از فرورفتگی در کسالت و به‌تبع، رخوت و اضمحلال، و به‌این‌ترتیب جوشش مداوم آن و تحول درونی، همپای گسترش تحول در نظام جهانی از نظامی مبتنی‌بر مدرنیته و غربگرایی تامّ به نظامی انقلابی و مبتنی‌بر انقلاب‌اسلامی می‌گردد؛ و البته از منظری دیگر می­توان چنین اظهارداشت که حکومت هر جامعه ارتباط نزدیکی با هویت آن جامعه دارد و از همین رو است که وجود حکومت برای هر جامعه به­منظور برقراری نظام اجتماعی و پاسداری حقوق اعضاء جامعه و کل آن جامعه ضرورتی تامّ دارد؛ و جامعۀ دینی یا به­تعبیری جامعه­ای که دین در آن نقش اساسی دارد هم از این قاعده مستثنی نیست و امام­خمینی(ره) نیز قطعاً در این مورد نظر خاصی را داشته­است؛ چنان­که حکومت دینی از منظر ایشان مشتمل بر دو عنصر اصلی است؛ نخست دین، به ­این ­ترتیب که احکام و قوانین جاری در جامعه برگرفته از دیـن باشند، و دیگر مجری یا مجریـان احکام که باید دیـن­باور و دین­شناس و عادل باشند.(حبیبی، 1385، ص. 59) به­این­ترتیب همچنان­که از سخنان حضرت امام خمینی(ره) هم برمی­آید، اگر قوانین حکومت برگرفته از دین باشند و در رأس حکومت فقیـه جامع­الشرایط حضورداشته­باشد، آن حکومت دینی است؛ و انقلاب‌اسلامی ایـران اصالتاً و از منظر امام­خمینی(ره) معنایی جز حاکمیت دین به­عنوان قانون خدا ندارد، چه این که دین از نظر ایشان قانون بزرگ خدا است و در راستای برقراری هر جریانی برای بهبود شرایط زندگی انسان، عنصری اساسی و ضروری است و چنین است که همچنـان­که ماهیت این انقلاب دینی است و به عامل معنویت اتکاء تامّ دارد، عوامل سیاسی و اقتصادی را هم پوشش­می­دهد.

باری، انقلاب‌اسلامی ایران در برهه­ای از تاریخ ایران و جوامع اسلامی شکل­گرفت که این جوامع کاملاً در مسیر جریان مدرنیته قرارگرفته­بودند و این جریان آسیبهای بسیاری را به هویت این جوامع واردکرده­بود و البته همچنان می­کند؛ و از همین رو است که باید اظهارداشت که این انقلاب اساساً جریانی است که با هدف کلان تقابل با جریان مدرنیته و به­تبع، برپاداری پرچم اسلام ناب در کل سرزمینهای اسلامی شکل­گرفته­است. به­تعبیری، انقلاب‌اسلامی ایران جریانی تدریجی درتقابل­با جهان­بینی مدرنیتۀ حاکم ازجانب تمدن غرب بر جهان کنونی است، جریانی که کذب ادعای رسوخ مدرنیته، مستقل از همه تعلقات و وابستگی­ها به کنه وجود ما(شایگان، 1380، ص. 119) را عیان می­سازد.

1-2گام دوم انقلاب‌اسلامی

پیدایش انقلاب‌اسلامی طلیعۀ تقابل اسلام و غرب بود، تقابلی که با استقرار گام نخست و برداشته‌شدن گام دوم انقلاب، امروزه به شرایطی بسیار متفاوت از روزگار گام نخست رسیده‌است، و اصالتاً واقعۀ برجستۀ جهان امروز گردیده‌است، واقعه‌ای که نشانگر قدرت نهادین و بنیادین این انقلاب است؛ چراکه از پدیده‌ای که روزگاری در گوشه‌ای از جهان به‌وقوع‌پیوسته‌بود و از دید افراد و گروهها و حتی سیاستمداران یا مدعیان سیاست در گوشه‌وکنار جهان، ازجمله در داخل ایران، پدیده‌ای کم‌اهمیت و بسیار زودگذر، و به‌تعبیری فناشده در مدرنیته به‌شمارمی‌آمد، به واقعیت یا حقیقتی تبدیل‌شد که از هنگام وقوع، به‌واقع نمود انقلابی خود را عیان کرد، و در برابر مدعیان قدرت، که البته قدرت را با ستمگری آمیخته‌بودند، علم طغیان را برافراشت، و البته امروز، در گام دوم، به موقعیتی رسیده که  با آن مدعیان در تقابل تامّ و پایاپای قرارگرفته‌است؛ و به‌تعبیری می‌توان گفت واقعیتی است که مفهوم حقیقی تقابل اسلام و مدرنیته، یا ازمنظری، اسلام و غرب را عیان‌کرده‌است.

باری، انقلاب‌اسلامی امروزه که گام دوم را سپری‌می‌کند، مرجع و نقطۀ کانونی تقابل با غرب مدرن است؛ و همین این جریان را مایۀ امید همه جریان‌های خاموش یا ناتوان از ورود به مسیر تقابل با غرب نموده‌است؛ و البته توجه به این امر هم ضروری است که این موقعیت جریان انقلاب‌اسلامی آن را به هدف کینه‌ورزی و دشمنی غرب و همه نمودها و به‌تعبیری ایادی و نوکران آن در همه جای جهان تبدیل‌کرده‌است.

اما اساساً باید گفت علیرغم همه این سختی‌های عظیم که پیش پای این مرجع تقابل با مدرنیته بوده‌اند، و البته همچنان هستند، انقلاب‌اسلامی ایران گام نخست را با ایمان به آرمان‌های بلندش، بااقتدار برداشت و بر زمین نهاد و مستحکم کرد، و امروزه هم گام دوم را با عزمی راسخ، رو به ‌جلو برداشته و همچنان گامهای بیشتری را برخواهدداشت؛ و البته در این رهگذر، ناگزیر به مبارزه‌های فراوان نظامی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی خواهدبود؛ مبارزه‌هایی که علیرغم تلفات ناگزیر هر مبارزه و به‌تعبیری جنگ، هدف و دستاورد نهایی همه پیروزی خواهدبود.  

آری، غربیان برای دستیابی به اهدافشان در راستای تسلط سیاسی تامّ بر جوامع غیرغربیی که در چارچوبی غیرفرهنگی و با هویت اقتصادی سرگردان قراردارند، و به‌تبع، ایجاد الزام آنها به پیروی از هویت اقتصادی خود و چارچوب فرهنگی غربی، مجرایی را تعریف‌کردند، و به انسان ناآگاه غیرغربی چنین وانمودکردند که او با پذیرش تسلط فرهنگ و اقتصاد و سیاست غرب، از حضیض ذلت به اوج عزت خواهدرسید؛ و آنقدر بر این موضوع تبلیغ‌کردند که دیگران ازجمله پیشینیان ما و حتی متأسفانه جماعتی از امروزیان ما این موضوع را باورکردند.

انقلاب ایران هم از این قاعده مستثنی نبوده و نیست، به این ترتیب که این انقلاب در تضاد با وابستگی تامّ حکومت به قدرتهای نوظهور پدیدآمده از مدرنیته، که کل هویت و موجودیت خود و جامعۀ ایران را در مقابله با آنها به‌زیرسؤال‌می‌برد و جامعه را پیرو تامّ غرب و فرهنگ غرب می‌کرد، به‌وجودآمد و کوشید درتقابل با آن جریانی که پیروی در همه زمینه‌های فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و… و هدم هرآنچه که پیش از آن به‌عنوان هویت ایرانی مطرح بود، به ایفای نقش بپردازد و به‌تعبیری تمدن نوین اسلامی را پدیدآورد؛ و چنین است که اساساً باید گفت این انقلاب‌ یک جریان سرچشمه­گرفته از بعثت پیامبر بزرگوار اسلام است و ازاین­رو رهیافت شباهت­جویی این جریان با آن واقعیت بزرگ تاریخ، ما را به اصل یگانگی انقلاب‌اسلامی ایران در این روزگار می­رساند.(شفیعی، 1385، ص. 15) به­تعبیری، می­توان انقلاب‌اسلامی ایران را به­گونۀ جریانی تحت لوای اسلام تبیین­کرد که همچنان­که اسلام یک رکن اصیل آن است، همچون این دین، دارای دو رکن رهبری و جامعۀ پیرو می­باشد؛ و اسلام ازطرف رهبری جامع­الاطراف همچون امام­خمینی(ره) به مردمان ایران و در نگاهی کلان، به کل مسلمانان جهان عرضه­شد و مردمان ایران دل به رهبری ایشان و به­تبع، مقام معظم رهبری سپردند و چنین، انقلاب را به پیش بردند و همچنان می­برند.

 انقلاب‌اسلامی ایران یک مفهوم کامل فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی است که در زمان پیدایش در دورۀ جدید، پدیده­ای منطبق بر تعابیر و تعاریف مطرح­شده توسط حضرت امام­خمینی(ره) و در راستای اهداف بلند ایشان بود. اما همچنان که نگاه آن بزرگوار نگاهی دامنه­دار و منتهی به افق­های دور بود، این انقلاب هم به­هیچ­روی پدیده­ای مقطعی نبوده­است که پس از دستیابی به نتیجۀ اولیه که اسقاط حکومت موجود آن دوره بود، از حیز انتفاع ساقط شود و اساساً مفهوم خود را ازدست­بدهد. همچنین توجه به این امر ضروری است که اگر بتوان این جریان را در اوج تقابلش با حکومت موجود آن دوره به­گونۀ وحدتی ناگهانی برپایۀ احساسات قوی مذهبی(محمدی، بی‌تا، ص. 45) تفسیرکرد، همان ویژگی نگاه دامنه­دار حاکم بر آن ما را به این مهم رهنمون می­گردد که این وحدت برپایۀ احساسات قوی مذهبی ویژگی همیشگی این جریان می­باشد؛ و اساساً به­همین­دلیل است که جریان دشمن انقلاب‌اسلامی ایران در هر برهۀ زمانی به هر حربه­ای چون تروریسم برای آسیب­رساندن به این جریان روی­می­آورد.

اصولاً در راستـای تبیین و توصیف هویت انقلاب‌اسلامی ایـران، ذکر این نکته ضروری است که منشأ و مبداء این انقلاب آراء حضرت امام­خمـینی(ره) بوده­اند؛ آرائـی که سرچشمه در نگاه کلان آمیختگی یا حتی انطباق دیـانت با سیـاست و امور اجرایی جامعه در همه زمینه­ها داشته­انـد؛ و همین دیدمان عامل احساس­مسئولیت آن بـزرگوار در جامعۀ ایران یا درنگاهی­کلان­تر، جوامع اسلامی باتوجه­به شرایط حاکم بر جهان آزردۀ مدرنیته بود؛ احساس­مسئولیتی که پیامدش پیدایش انقلاب‌اسلامی ایران شد. امام در بارۀ امت اسلام و تمدن اسلامی هرگز سکوت­نکـرد و همواره در لابه­لای نوشته­ها و سخنان ایشان می­تـوان به رهنمودهائی بـرای امت اسلام دست­یافت؛ تاجایی که به­اعتراف دوستان و دشمنان، در دوران معاصر، ایشان بزرگترینِ احیاگران اندیشه و تمدن اسلامی در دنیای اسلام بوده­اند و موجب پیدایش اندیشه­ها و جنبش­های فکری و عملی اسلامی بسیاری در سرزمینهای اسلامی و غیراسلامی شدند؛ و این نگاه خود پایۀ هویت انقلاب‌اسلامی ایران گردید. این شخص بزرگ، که به­راستی رهبر انقلاب‌اسلامی ایران و به­تعبیری، بازتعریف­کنندۀ این جریان در روزگار خود بود، با توجه کامل به شرایط جهان و نقش مخرب آمریکا و کوشش آن کشور برای کسب و نگهداری اقتدار توأم با ظلم و فریبکاری و جنایت، پایۀ حرکت خود را بر فرارفتن از حیطۀ تأثیر به‌ظاهرتامّ این کشور بر جهان نهاد.(حسینی خامنه‌ای، 1384، ص. 7) امام(ره) در راستـای پیاده­سازی انقلاب‌اسلامی ایـران و تثبیت هویت آن، درصددبرآمدند که تعبیر صحیح اسلام را در کل جامعۀ اسلام ازجمله جامعۀ ایران جاری کنند؛ چنان­که در کتاب سفر به ایران، به­نقل از نوۀ آن حضرت، در خصوص اقدام انقلابی ایشان در جامعۀ ایران، آمده­است: “آیت­الله پس از صدها سال و با فراموش­کردن تفسیرهای غلط، به اسلام واقعی حیات­بخشید…”(وگت، 1377، ص. 23) به­این­ترتیب، می­توان چنین اظهارداشت که هویت انقلاب‌اسلامی ایران اساساً از ساختار حکومت در اسلام نشأت­می­گیرد، ساختاری که بر پایۀ ایمان به خدا و معنویت و ماوراءالطبیعه شکل­می­گیرد. اسلام حق حاکمیت را خاص پروردگار می­داند که از مجرای پیامبران و قوانین الهی به­مرحلۀ­اجرادرمی­آید. حکومت اسلامی گونه­ای خاص از حکومت است که در آن حکومت­کنندگان در اجرای حکومت و ادارۀ جامعه مقید به یک مجموعه شروط هستند که در قرآن کریم و سنت رسول­اکرم معین شده­است.

اصولاً برای تبیین اهداف انقلاب‌اسلامی ایـران توجه به این نکته ضرورت­دارد که هر تمدنی از یک جهان­بینی خاص تبعیت­می­کنـد و در این وادی، جهان­بینی اسلامی ترکیبی از دغدغۀ عدالت و آزادی است و در چارچوب این جهان­بینی، سعادت دنیوی در راستـای سعادت اخروی موردتوجه است.(خسروپناه، 1393، ص. 55) اما جریان یا به­تعبیری، تمدن غرب، در راستای تلاش برای حفظ تفوق تامّ بر ساختار و تحولات جهان، در پی ایجاد جریانهای ضد فرهنگ و تمدن و جهان­بینی اسلامی در جوامع اسلامی بوده­است تا به­این­ترتیب درمقابل این نگاه تمدن اسلامی بایستد و به­گونه­ای این تمدن را از مسیر پیشرفت خارج­کند؛ اما با شکل­گیری انقلاب‌اسلامی و تقابل آن با نگاه و جهان­بینی غربی و اهداف غرب در مسیر پیشبرد جهان در راستای نگاه خود، غرب به تقابلی ناجوانمردانه با این نگاه روی­آورد، تقابلی که از عناصر اصیل و همیشگی آن تروریسم بوده­است. اساساً باید چنین گفت که شاکلۀ انقلاب‌اسلامی ایران برمبنای اهدافی متضاد یا متقابل با جهان­بینی غربی شکل­گرفته و همین عامل اساسی دشمنی آن تمدن با این جریان است.

3- جریان انقلاب‌اسلامی درتقابل منافع آمریکا

باری، اگر جامعه‌اي غيرغربي وارد مسير نیل به مدرنیته شود، به‌واقع سير غربي‌شدن، یا ایفای نقش در چارچوب نظم جهانی موردنظر آمریکا را براي خود پذيرفته‌است؛ و این روندی بود که در جوامع اسلامی ازجمله ایران به‌ همین منوال به­وقوع­پیوست؛ به این ترتیب که در این جامعه در روزگاری که اوج روند غربگرایی بود، شخصی چون تقی­زاده چنین نظریه­داده که ایران باید ظاهراً و باطناً و جسماً و روحاً فرنگی­مآب شود و بس(بیگدلی و پندار، 1392، ص. 1)؛ حال آن‌ كه اساساً نگاه به مدرنيته است که انسان متمدن را از دید این نظریه­پردازان، که تعدادشان در آن روزگار کم نبوده و متأسفانه در این روزگار هم کم نیست، پس از دوره­ای انقطاع یا شاید ضعف، چنیـن عیان می‌کند که همان انساني می­گردد كه در چارچوب مدرنيته و فرهنگ و تمدن غرب، یا به تعبیر صحیح‌تر، مدرنیتۀ آمریکایی قرارگرفته­است؛ و بر زمينة تعريفي چنين از خود و ديگران، غيرغربيها را انسانهایي خارج از نظم جهانی، یا به‌تعبیری حاشيه­اي، و انسانهایي كه بايد تحت‌ تسلط انسان مدرن آمریکامدار قرار‌گيرند، به‌شمارمی‌آورد؛ و به­این­ترتیب، همه آموزه­ها و تجربیات او را هم که دستـاورد سده­ها زندگی در چارچوب جهان­بیـنی بومی حاکم بر جامعه­اش بودند، گرچه خود از آنها بهره­ها برد، به­هیچ­انگاشت و حاصل آن بهره­ها را هم با سرقتی تمدنی، نمودها و نتایج تمدن خود و بنیان نظم جهانی غرب‌مدار نمایاند؛ و چنین، آموزه­ها و نمودهای تمدن اسلامی را به­عنوان دستاوردهای تمدن جدید خود تعریف­کرد.

در این شرایط و موقعیت است که انقلاب‌اسلامی ایران سربرآورد، انقلابی که اصالتاً جریانی درتقابل مدرنیته و جریان جهانگرایی است که از غرب عرض‌اندام‌کرد و البته با داعیۀ نظم جهانی امروزه بر کل جهان حاکم می‌باشد؛ و لاجرم جریانی است که صرفاً با مقابله با آن می‌توان فرهنگ و تمدن ایران را در جهان امروز که از زوایای مختلف آماج حملۀ فرهنگ و تمدن غرب است، باززنده‌سازی‌کرد؛ چراکه در غیر این صورت، و به‌تعبیری با پذیرش آن تمدن به‌عنوان تمدن غالب جهان، ما به‌عنوان نمایندگان فرهنگ و تمدن ایران اسلامی، به‌واقع پیشاپیش، دستان تمدن خود را پیش تمدن ستیزندۀ نظم جهانی بالابرده‌ایم؛ و این تجربه‌ای است که ما در دوره‌هایی چون روزگار رضای سوادکوهی و پسرش و برخی کسانی که سر در هوای مؤانست با غرب داشته‌اند، تجربه‌کرده‌ایم.

اما وجه شکل‌گرفتۀ گام نخست انقلاب‌اسلامی، پس از استقرار، نحلۀ فرورفته در مدرنیته و آموزه‌های آمریکایی حاکم بر جهان را به‌چالش‌کشید؛ که این نشانگر این واقعیت است که گام نخست، پس از پیدایش و سپس پیروزی بر حاکمیت دنباله‌ای از دنباله‌های آمریکا، در غرب آسیا، و قرارگیری مستحکم در جای خود، علیرغم دشمنی‌های بسیار و مشکلات وافر اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی مدام، و همچنان جاری از گوشه‌وکنار، جریانی را پدیدآورده‌است که باید آن را گام دوم انقلاب‌اسلامی تعبیرکرد؛ گامی که به‌واقع اصالت انقلاب‌اسلامی است.

اساساً اقدام اصیل انقلاب‌اسلامی ایران در این روزگار، تقابل با آمریکا و نظم جهانی موردنظر سردمداران آن کشور است؛ و البته مبنای آن این است که این انقلاب گام در راه خروج از جهان‌بینی آمریکایی، و تبیین جهان‌بینی اصیل اسلامی و ایجاد بنای تمدن نوین جهانی با ابتناء بر اسلام بگذارد. به‌تعبیـری، انقلاب‌اسلامی ایـران در این روزگار از هر دو منظر انقلاب و اسلام موظف به ایفای نقش است، نقشی که می‌توان به آن چنین اشاره‌کرد که این انقلاب اساساً برای آن به‌وقوع‌پیوسته که ساختار حاکم بر جهان را به‌هم‌بریزد، ساختاری که کاملاً برمبنای آموزه‌های آمریکایی شکل‌گرفته و بر همان ‌مبنـا، آرایه‌های گوناگون فرهنگی و سیـاسی و اقتصادی و اجتماعی و ورزشـی و علمی و هنری و… را تبیین‌کرده‌است؛ و البته از منظر اسلام، وظیفۀ این جریان این است که همچنان‌که این ساختار را به‌هم‌می‌ریزد، ساختاری برمبنای جهان‌بینی اسلامی تبیین و جایگزین جهان‌بینی غربی کند و آن آرایه‌های مختلف را در چارچوب ساختار جدید شکل‌دهد.

آن‌چه که ضروری است، این است که ببینیم چگونه امکان‌دارد از وجوه مختلف، ساختار حاکم بر جهان امروز یا به‌تعبیری، مدرنیته یا آرایه‌های غرب را در حوزه‌های گوناگون به‌هم‌بریزیم، و البته از هر منظر، آرایه‌ای جدید را برمبنای جهان‌بینی اسلامی تبیین‌نماییم؛ و در این راستا باید جهان‌بینی غربی و جهان‌بینی اسلامی به‌دقت تبیین و تعریف‌گردند. پس آن‌چه که پیش از هر عامل دیگر ضرورت‌دارد، توجه به موضوع نظریه‌پردازی است، موضوعی که اصل و اساس یک انقلاب یا کلاً یک جریان است. اساساً یک انقلاب بر این بنیان شکل‌می‌گیرد که نظریۀ حاکم بر جامعه موردپذیرش اهالی آن جامعه یا دست‌کم گروهی از آنان نیست، و برهمین‌مبنا، آن جامعه یا آن گروه می‌کوشد که آن نظریه را دگرگون‌کند؛ و در این راه، جامعه به‌رهبری آن گروه با مطرح‌کردن آرمان اصیل انقلاب در قالب یک جمله یا شعار، مسیر تحول را پیش‌می‌گیرد.

دست‌آخر این که انقلاب‌اسلامی این خطر را پیشِ روی غرب به‌سردمداری آمریکا و نظم جهانی موردنظر آن عیان‌ساخته‌است که دورۀ اوج و بالندگی تامّ‌وتمام فرهنگ غربی، یا جهانی‌بودن آن، به پایان خود نزدیک می‌شود، یا حتی به‌تعبیری، به پایان رسیده‌است؛ تحولی که خود چالش عمیقی برای آمریکای مدعی ابرقدرتی جهان، و اساساً تمدن غرب است(هانتینگتون، 1378، ص. 498)، چالشی که نمودی از نمودهای آن نواختن زنگ بیداری برای فرهنگ‌های دیگر غیرغربی به‌صدادرآورد، فرهنگهایی که نمی‌خواهند قربانی پیشرفت آمریکا در سایۀ تبلیغات دروغین بشوند(هانتینگتون، 1378، ص. 498)، و چنین است که در بخش به‌اصطلاح آسیای نزدیک بزرگ “متن استراتژی امنیت ملی آمریکا در قرن 21″، علیرغم میل نویسندگان به گریز هرچه‌بیشتر از این واقعیت، از ذکر نام ایران، این واهمه از اسلام ضدآمریکایی یا به‌قول آنان، بنیادگرا، که نمود اصیل آن انقلاب‌اسلامی ایران می‌باشد، به‌چشم‌می‌آید(کمیسیون تدوین استراتژی امنیت ملی آمریکا، 1382، صص. 184-161)؛ انقلاب‌اسلامی که به‌واقع بستر و زمینه‌ساز افول قدرت آمریکا بوده‌است، و این جریان را همچنان ادامه‌می‌دهد.     

نتیجه‌گیری

انقلاب‌اسلامی ایـران ریشه در حس استقلال­خواهی در لوای اسلام جامعۀ ایران و تقابل ایرانیان، به­معنی واقعی کلمه، با دشمنان دارد. این جریان که منشأ به اساس هویت جامعۀ ایرانی می­رساند، در دورۀ اخیر، جریانی برخاسته از ناخرسندی این جامعه از سیاستهای داخلی و خارجی حاکمان وابسته به قدرتهای نظم جهانی موجود؛ و نظام سياسي مطلوب و آرماني آن نظامي بوده­است که استقلال کشور را به­ارمغان­آورد؛ نظامی که بدون وابستگی به آن قدرتهاي خارجي، سياستهاي خود را به­گونۀ مستقل و بر اساس منافع ملي تنظیم­کند و به­پیش­ببرد؛ و چنین است که می­توان گفت هدف جریان اصیل انقلاب‌اسلامی ایران موضع­گیری مناسب در مقابل سیاستهای نادرست و زورمدارانۀ کشورهایی که تحولات جهانی، آنها را به­عنوان ابرقدرت مطرح­کرده­بود، می‌باشد و بنابراین، باید گفت این انقلاب‌ جریانی است که در جهان پرآشوب مدرنیته که همه جهانیان در برابر غرب جهانخوار و زورمدار در موضع ضعف قراردارند و عموماً هم این موقعیت را پذیرفته­اند و نشانی از تلاش برای تغییر آن از جانب عموم جوامع به­چشم­نمی­آید، آغازگر مسیری شده­است که جهانیان را به اندیشۀ انتخاب راهی جز راه تمدن غرب وامی­دارد، که راه تمدن اسلامی است. این انقلاب جریانی مبتنی‌بر اسلام ناب محمدی(ص) است که منشاء تقابل در همه حوزه‌های سیاسی و فرهنگی و اقتصادی کلان با غرب مدرن، به‌سردمداری آمریکا است و از ابتدا با ایجاد شکست در آن سد شیطانی غرب همراه­ بوده و با گذشت زمان، به­گونۀ متوالی، جریانی را برای شکست کامل این سد و دفع نمایندگان آن تمدن و اخراج آنها از حریم تمدن اسلامی آغازکرد و چنین، دست غربیان و نمایندگان آنان را از این جریان و بستر مکانی آن کوتاه­کرد و به­این­ترتیب، حجت قاطعی را برای مسلمانان و مظلومان جهان برای تقابل با مدرنیته و تمدن غرب پدیدار کرد و به­تعبیری پرتو آن در سرزمینهای اسلامی دیگر و حتی سرزمینهای غیراسلامی نمایان شده و در مسیر فراگیری در سراسر سرزمینهای اسلامی و سپس، سراسر جهان قرارگرفته­است. این جریان طلیعۀ نجات اسلام و عدالت در جهان امروز شده و با ایجاد بستر مقاومت و روشنگری در برابر سردمداران تمدن غرب زمینۀ طرح اسلام اصیل در جهان و تفوق آن بر تمدن غرب را فراهم­کرده­است؛ و چنین است که اگر جوامع و حکومتهای دیگر هم در این جریان قراربگیرند مسیر تفوق کامل اسلام بر غرب به­روشنی فراهم­می­گردد.

 اصولاً باید گفت انقلاب‌اسلامی ایران جریانی تحول­آفرین در همه شؤون نظام بین­الملل بوده و البته همچنان می­باشد، چراکه این جریان از هنگام پیدایش، در ساختار روابط یا به تعبیر بهتر تقابل­های بین­المللی، با اتخاذ مواضع مستقل، همواره نقشی منحصربه­خود داشته؛ نقشی که به­دلیل همین ویژگی استقلال و لاجرم شرکت مستقل در آن تقابل­های بین­المللی، موردپسند ابرقدرت خودخوانده‌ای چون آمریکا نبوده، و از همین رو این کشور مدام در پی فرصتی برای تقابل با این جریان بوده­است؛ مسیری که مسیر ابتناء تمدن نوین اسلامی در جهان است و رو به نظم نوین جهانی دارد.

منابع و مآخذ

احمدی معین، محمدمهدی، 1386، “پیروزی بدون شلیک”، ره‌آورد سیاسی، شمارۀ 15، صص 19-1.

بزرگمهری، مجید، 1383، “سیاست خارجی آمریکا به‌رهبری نومحافظه‌کاران”، اطلاعات سیاسی اقتصادی، شمارۀ پیاپی 200-199، صص 57-46.

باقی­زاده، رضا، 1378، “ماهیت و عوامل انقلاب اسلامی و شرط تداوم آن از منظر استاد شهید مطهری(ره)”، پاسدار اسلام، شمارۀ 209، صص 41ـ36.

بیگدلی، علی و حسین پندار، 1392، “تقی­زاده، از تجددگرایی تا فرنگی­مآبی”، پژوهش­های تاریخی(علمی-پژوهشی) دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه اصفهان، سال چهل­ونهم، دورۀ جدید، سال پنجم، شمارۀ دوم(پیاپی18)، تابستان 1392، صص 18-1.

بی‌نا، 1362، “سینمای سرخپوستان و سیاهپوستان با تصویری متضاد-معرفی و نقد”، فصلنامۀ هنر، شمارۀ 3، صص 385-382.

پاینز، جیم، 1379، “فیلم‌های آمریکایی، حضور سیاهپوستان در سینمای آمریکا”، ترجمۀ محمدرضا لیراوی، بیدار، شمارۀ 5، صص 81-68.

جکسون، برات؛ سورنسون، گئورگ (1383). درآمدی بر روابط بین‌الملل (مهدی ذاکریان، احمد تقی‌زاده و حسن سعیدکلاهی، مترجمان).تهران، میزان.

جمشیدی، محمدحسین، 1377، اندیشۀ سیاسی شهید رابع سیدمحمدباقر صدر، تهران، انتشارات دفتر مطالعات سیاسی و بین­المللی.

حبیبی، ضامن­علی، 1385، حکومت دینی در اندیشۀ امام خمینی و ابوالاعلی مودودی، قم، مرکز جهانی علوم اسلامی.

حسینی خامنه‌ای، سیدعلی، (1384). شاخص‌های مکتب سیاسی امام‌خمینی(ره)، فصلنامه حصون، سال دوم، شمارۀ 3، 17-6.

خسروپناه، عبدالحسین، 1393، “مسئولیت حاکم­بودن؛ نگاهی به نقش و کارکرد سبک زندگی در تمدن­سازی”،    خردنامه همشهری، شمارۀ 134، صص 55ـ52.

دهخدا، علی‌اکبر، 1346،  لغت‌نامه، تهران، انتشارات دانشگاه تهران.

دیپلماسی ایرانی، 1387، “جنگ جهانی دوم، ناجی اقتصاد آمریکا”_
www.irdiplomacy.ir/fa/news/1726، 23/6/1400

سعیدی، سیدغلامرضا، 1344، “نیازمندیها و عقاید سیاهپوستان مسلمان-ترجمه”، مکتب اسلام، سال ششم، شمارۀ 8، صص 48-46.

شایگان، داریوش، 1380، افسون­زدگی جدید: هویت چهل­تکه و تفکر سیار، ترجمۀ فاطمه ولیانی، تهران، نشر و پژوهش فرزان روز.

شفیعی، احمد، 1385، “انقلاب اسلامی از منظر رهبر معظم انقلاب اسلامی”، حصون، شمارۀ 7، صص 32ـ7.

شهرام‌نیا، امیرمسعود؛ زمانی، نجمه‌سادات، 1392، “علل و پیامدهای شکل‌گیری پدیدۀ کشف حجاب در دوران پهلوی”، گنجینۀ اسناد، سال بیست‌وسوم، شمارۀ 89.

فوکو، میشل، 1377، ایرانیها چه رؤیایی در سر دارند، ترجمۀ حسین معصومی همدانی، تهران، نشر هرمس.

کلردریک، س. (1353). وضع اجتماعی و اقتصادی سیاهپوستان در ایالات‌متحده، ترجمۀ سروش حبیبی، الفبا، جلد سوم، صص 97-79.

گيدنز، آنتوني، 1377، پيامدهاي مدرنيته، ترجمۀ محسن ثلاثي، تهران، نشر مرکز.

محمدي، منوچهر، 1365، تحليلي بر انقلاب اسلامي، تهران، مؤسسۀ انتشارات اميرکبير.

محمدی، منوچهر، بی­تا، انقلاب اسلامی زمینه­ها و پیامدها، مؤسسۀ تحقیقات و نشر معارف اهل­البیت(ع)_

www.lib.ahlolbait.com/parvan/resource/84565، 12/3/1394

مطهری، مرتضی، 1387، پیرامون انقلاب‌اسلامی، قم، انتشارات صدرا.

مرکز اسناد انقلاب‌اسلامی، 1399، “مروری بر جنایت‌های امریکا، انگلیس و فرانسه در طول تاریخ”_
www.irdc.ir/fa/news/6518، 23/6/1400

میرهادی، کیوان (1382) از نواهای محزون سیاهپوستان مهاجر تا عاشقانه‌های پورتر، بیدار، شمارۀ 22، 96-95.

وگت، کاری، 1377، سفر به ایران، ترجمۀ وحید صابری مقدم، تهران، انتشارات کمیل.

یزدان‌فام، محمود (1385). دیدگاههای متعارض در مورد نقش آمریکا در جهان، فصلنامه مطالعات راهبردی، سال نهم، شمارۀ 33، 635-607.

Kagan, R. (1998). The benevolent empire. Foreign Policy, 111, 24-35.

Maan, M. (2004). The first failed empire of the twenty-first Century. American Power in the 21th century. Cambridge: Polity, 52-82.

Farabaugh, J. (2014). Civil Rights Movements, Civil Society, Foreign Policy, 3(9), 5-29.

[1] . کارشناس ارشد ایرانشناسی، وزارتخانۀ میراث‌فرهنگی، گردشگری و صنایع‌دستی      pooyesh57@yahoo.com

2- مدرنیته تحولی نظری و به‌تبع، عملی است كه از حوالي قرن هفدهم میلادی به اين طرف در اروپا ظاهر شدند و به­تدريج دامنـة تاثير و نفوذ آن در ساير نقاط جهان نيـز بسط­يافت.(گیدنز، 1377، ص. 4)

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *